اشاره
راز ماندگاری اندیشه حافظ که از رهگذر غزلهای او بر پهنه ادب و زندگی ایرانیان نقش بسته، همانا پاسخهای گوناگون او به نیازهای بیشمار بشر است. هر کس بر پایه گمانهایی که دارد، با سرودههای حافظ یار میشود. یکی از ابیات بحثبرانگیز حافظ، بیت دوم از غزل 379 (بر پایه دیوان حافظ خطیبرهبر) است. نگارنده این سطور با بررسی تطبیقی این بیت از غزل یاد شده، کوشیده است در جهت گرهگشایی مفهومی بیت یاد شده و معرفی شرحهای مختلف آن برای آشنایی پژوهشگران حافظ گام بردارد.
مقدمه
حافظ برای بیان آنچه در دل دارد، با توجه به موقع و مقام اجتماعی و روزگارش، به زبانی پرابهام، پررمز و راز و چندپهلو نیاز داشته است. او با سود بردن از زیر و بمهای ساختی معنایی واژهها و افسانهها و اسطورهها و آیینها و بسیاری از نکتههای زبانی و بیانی دیگر، توانسته است خواستههای خود را بگوید و به جرئت میتوان گفت کمتر غزلگو و شاعری را میشناسیم که توانسته باشد با آن گستردگی، که در شعر حافظ میبینیم، از توانمندیهای گوناگون یک فرهنگ بهره ببرد.
واژهها در شعر حافظ تنها به یک معنی نمیآیند. دریافتهای حیرتآور او از معانی واژهها و کارایی آنها و شناخت گستردهاش در این حوزه به او این رخصت را داده است که واژهها را بهگونهای دلنشین و شیرین در شعرش بگنجاند.
یکی از ابیات پررمز و راز و بحثبرانگیز حافظ بر پایه بیت زیر (بیت دوم) از غزل 379 (دیوان غزلیات حافظ خطیبرهبر) است که در این نوشتار، آن را در شرحهای مختلف بررسی میکنیم. برای برخورداری کامل از این بیت، آن را در دو بخش، بخش نخست شرح واژههای بیت و بخش دوم شرح معنی بیت، مورد بررسی قرار دادهایم.
عبوسِ زهد به وجه خمار ننشیند
مرید خرقه دردیکشان خوشخویم
(خطیب رهبر، 1374: 516)
شرح واژههای بیت
شرح عبوس عبوس زهد: عدهای از شارحان آن را «عَبوس» به فتح اول و گروهی دیگر آن را «عُبوس» به ضم اول خواندهاند که در زیر کوشیدهایم آنها را تفکیک کنیم.
در کتاب «حافظ جاوید» آمده است: «بعضی کلمه «عبوس» را که به معنی «ترشرو» است و در مقابل واژه «خوشخو»ی مصراع دوم آمده و هر دو کلمه را «صفت» ساخته است، «عُبوس» خواندهاند. این تفاوتها شعر حافظ را پیچیده و مبهم ساخته است، اما با شناخت از شیوه حافظ در انتخاب کلمات هماهنگ این وجه فصیحتر و حافظپسندتر است؛ زیرا شاعر برای نیش زدن به زاهد ریاکار صحنهای ساخته و او را رو در روی دردکش «خوشخو» نشانده است تا زحمت حضور و سنگینی وجود یکی و لطف محضر و صفای مجلس دیگری را بهتر نشان دهد» (ر.ک. جاوید، 1375: 905).
در شرحهای خرمشاهی، نیازکرمانی، هروی و مسعود فرزاد صاحب کتاب «حافظ صحت کلمات و اصالت غزلها» همین نظر کتاب «حافظ جاوید» صحیح دانسته شده است (خرمشاهی، 1368،ج2: 1071؛ نیازکرمانی، 1369، ج 13: 169-168؛ هروی، 1381، ج3: 1572؛ فرزاد، 1349، ج2: 1012). اما محمد استعلامی، خطیبرهبر، جلالیان و طاهره فرید، نویسنده کتاب «ایهامات دیوان حافظ»، در شرحهای خود این واژه را «عُبوس» خوانده و درستتر میدانند (استعلامی، 1383، ج2، 975-974؛ خطیبرهبر، 1374: 517؛ جلالیان، 1379، ج3: 2022- 2021؛ فرید، 1376: 501).
پرویز ناتلخانلری در نشریه «یغما» در مقالهای با عنوان «چند نکته در تصحیح دیوان حافظ» مینویسد: «معنی مصراع اول این بیت را من هنوز درست نفهمیدهام. در نسخه قدیمتر به جای عبوس، «عروس» ثبت است و آن هم معنی بهتری ندارد. شاید «عبوس زهد به وجه خمار بنشیند» درستتر باشد «خانلری، 1328: 304).
شرح واژه «وجه»: هاشم جاوید معتقد است که باید معنای درست و حقیقی واژه «وجه» را در این بیت دانست؛ به همین دلیل با ذکر مثالهایی معانی مختلف این واژه را در شعر حافظ بررسی میکند و مینویسد:
1. «وجه»: به معنی پول و بهای کالا:
ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید
وجه می میخواهم و مطرب که میگوید رسید
2. «در وجه» به همان معنی:
نذر و فتوح صومعه در وجه مینماند
دلق ریا به آب خرابات برکشیم
3. «وجه» به معنی صورت و چهره و جمال:
وجه خدا اگر شودت منظر نظر
زین پس شکی نماند که صاحبنظر شوی
4. «به وجه» که مورد نظر ماست و به معنی صورت، به حالت، به طریق، به شکل و از روی...
هر کسی با شمع رخسارت به وجهی عشق باخت
زین میان پروانه را در اضطراب انداختی
او معتقد است که این معنای آخر صحیحتر است؛ زیرا «به وجه خمار» هم به روشنی، معنی «به حالت» و «به وضع خمار» دارد. یعنی زاهد به حالت کسی که خمار است، گرفته و ملول و تلخ و عبوس نشسته است (ر.ک. جاوید، 1375: 512- 511).
شارحانی مانند جلالیان و نیازکرمانی واژه «وجه» را طرز، طریق، صورت و حالت معنی کردهاند. (جلالیان، 1379، ج3: 2019؛ نیازکرمانی، 1369، ج13: 173-172).
شرح معنی بیت
برای این بیت شارحانی مانند جلالیان، طاهره فرید، سودی بسنوی و هروی تا حدودی معنی یکسانی را پیشنهاد دادهاند که به قرار زیر است: حالت ترشرویی ناشی از زهد (که در چهره زاهد نمودار است)، در چهره مَی زده پدیدار نمیشود. (از این رو) من مرید و هوادار گروه میخواران مستمند و دُردنوشان گشادهرویم (جلالیان، 1379، ج3: 2019؛ فرید، 1376: 501؛ سودی بسنوی، 1362، ج3: 2067؛ هروی، 1369، ج3 :1572).
علی رواقی در مجله کلک، در نقدی به مقاله احمد شاملو درباره این بیت از حافظ مینویسد: «مقاله آقای شاملو مانند همیشه زهرخندی است گزنده و ناشیرین؛ زیرا درکتابش «آوای جرس» در معنی این بیت با تمام تلاشی که کرده، به دلیل کاربرد نادرست واژه «عَبوس» نتوانسته است معنی درستی به دست دهد، اما به گمان من معنی این بیت چنین است: آن ترشرویی شباهتی به ترشرویی شخص خمار ندارد که به جامی از میان میرود، و همین است که مرا مرید دردیکشان خشخو (کذافیالاصل!) کرده است» (ر.ک. رواقی،1370: 84).
نیازکرمانی سه معنی برای این بیت قائل است؛ اول با توجه به ظاهر بیت که دو مصراع گسسته میشود؛ یعنی اینکه بگوییم: زاهد ترشروی به حالت خمار نمینشیند، من در خرقه دردیکشان خوشخوی ارادت میورزم. دوم با توجه به معنی ظاهر واژه «خوشخوی»یعنی: زاهد ترشروی خمار نیست، می زده و مست است؛ با این حال باز عبوس و ترشرو مینشیند. من مرید خرقه دردیکشان هستم که در این خماری، خوشخویاند. این معنی نیز دارای دو نقص است؛ نقص اول اینکه اگر بهدلیل خوشرویی دردکشان یا ترشرویی زاهدان بود نیازی به اظهار ارادت به خرقه دردکشان نبود و نقص دوم اینکه حافظ به دلیل خوشرویی یا ترشرویی کسی از او روی برنمیگرداند، اما معنی سوم که با توجه به معنی دیگر واژه «خوشخوی» است: زاهد بدخو به حالت خمار نمینشیند، مَی زده مست است، «خرقه تقوا»یش «تر دامن» و ناپاک است و خودش «نادرویش»ی خودبین، به زیر خرقه زنار بسته است، و این خرقه پردهای است بر سر «صد عیب نهان» پوشیده، و من تنها بدو ارادت و اعتقادی ندارم بلکه سر ارادت به خرقه دردیکشان خوشروی و بیریا سپردهام که گرچه آلوده جامه اما پاکدامناند و در عین خماری و بیمرادی، گشادهرویاند (ر.ک. نیازکرمانی، 1369، ج13: 182- 181).
ذوالنور در کتاب «در جستوجوی حافظ» نظرات چند تن از شارحان دیوان شیخ را در مورد این بیت به شرح زیر آورده است:
1) نظر پرویز ناتل خانلری را در مورد مصراع اول این بیت که میگوید «معنی آن را درست نفهمیدهام» بیان میکند و سپس نظر مجدد او را پس از 22 سال چنین مینویسد:» زاهد که عبوس، یعنی اخمآلود است، مانند مردمان خمارزده جلوه میکند؛ برخلاف فرقه دردیکشان که «خوشخوی»اند.
2. معنی مورد نظر جعفر شعار: «ترشرویی و تکبر زاهدان به روی شخص مست که در حال خمار است، نمینشیند؛ یعنی آنکه مست است، از ترشرویی و تکبر- که لازمه زاهد است- احتراز دارد.»
3. نظر محمدعلی اسلامی ندوشن و پرتو علوی: «تکبر و ترشرویی که لازمه زهد ریایی است در گونه و حالت خمار، یعنی در جبهه بادهنوش و دردیکش، مشاهده نمیشود و این ترشرویی در زاهدان با ننوشیدن شراب زایلشدنی نیست. من مرید حلقه یا خرقه دردیکشان هستم که کجخُلقی و ترشرویی و عجب و تکبر زاهد را بر روی ندارند و به خوشخویی موصوفاند و از ریا برکنار.»
4. نظر شارح این کتاب (ذوالنور): «در چهره خمارآلودگان، از ترشرویی و کجخلقیهای ناشی از زهد اثری نیست؛ به همین سبب، دوستدار میخوارگان خوشخلق [ی] هستم [که حتی به هنگام خماری هم، ترشروییشان ناشی از زهد ریایی نیست]. (ر.ک. ذوالنور، 1362، ج1: 537- 536).
نتیجهگیری
با توجه به غزلیات پررمز و راز حافظ که پرده در پرده است، به نظر نمیآید که آنچه بعضی از شارحان مانند خانلری، که مصراع اول را بیمعنی تلقی کردهاند، درست باشد. برخی مانند هاشم جاوید این بیت حافظ را آسان میدانند و یا جلالیان که معتقد به علم عربی حافظ است، میگوید که باید با دقت بیشتری واژهها را انتخاب و معنی کرد. باید دانست که چه مسائلی باعث میشده است که حافظ اینگونه در لفافه سخن گوید و اینچنین میکوشد که نه یک پرده که چند پرده روی رازهای خودش بکشد و معلوم نیست که تا چه اندازه امنیت داشته است که بتواند مسائل را به راحتی بیان کند تا کسی از او بازخواست نکند. همه اینها این نکته را روشن میکند که حافظ نکتهدان ما سخنی را بیهوده به کار نمیبرد و شاهد این امر، دیگر غزلیات خواجه است.
منابع
1. استعلامی، محمد. (1383). درس حافظ. ج2. چ2. تهران: انتشارات سخن.
2. جاوید، هاشم. (1375). حافظ جاوید. چ1. تهران: انتشارات فرزان.
3. جلالیان، عبدالحسین. (1379). شرح جلالی بر حافظ. ج3. چ1. تهران: انتشارات یزدان.
4. حافظ، شمسالدین محمد. (1389). دیوان حافظ. مقدمه ویراست و پرداختن متن گزینش و گزارش نسخه بدلها ترجمه عربی محمد راستگو. چ1. تهران: انتشارات نی.
5. خرمشاهی، بهاءالدین. (1368). حافظنامه. ج2. چ12. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
6. خطیبرهبر، خلیل. (1374). دیوان غزلیات خواجه حافظ شیرازی. چ16. تهران: انتشارات صفیعلیشاه.
7. ذوالنور، رحیم. (1362). در جستوجوی حافظ. چ1. انتشارات زوار.
8. رواقی، علی. (1370). شب تاریک و بیم موج...1. مجله کلک. شهریور و مهر، شماره 18 و 19.
9. سودی بسنوی، محمد. (1362). شرح سودی بر حافظ. ترجمه عصمت ستارزاده. ج3، چ4. ارومیه: انتشارات انزلی.
10. فرزاد، مسعود (1342). حافظ صحت کلمات، اصالت غزلها. ج2. شیراز: انتشارات کانون جهانی حافظ.
11. فرید، طاهره. (1376). ایهامات دیوان حافظ. چ1. تهران: انتشارات طرح نو.
12. ناتلخانلری، پرویز. (1382). چند نکته در تصحیح دیوان حافظ. انتشارات یغما. مهرماه. شماره 17.
13. نیازکرمانی، سعید. (1369). حافظشناسی. ج13، چ1. تهران: انتشارات پاژنگ.
14. هروی، حسینعلی. (1381). شرح غزلهای حافظ. به کوشش زهرا شادمانی. ج3. تبریز: انتشارات ستوده.