چکیده گرایش به ادبیات تعلیمی و اندرزی در ساخت پایههای فرهنگی نقش بسزایی داشته است. از این میان، کتاب ابوالفضل بیهقی در عین تاریخی بودن سرشار از نکات آموزنده اخلاقی و تربیتی و سخنان حکیمانه و حکایات عبرتآموز است. پژوهشگران با توجه به این جنبه از کتاب، به نقد اخلاقی آن اقدام میکنند تا دریابند که این دبیر توانا و اندیشهور چگونه در پایان رویدادها و حوادث تاریخی از حکمتها بهره میگیرد تا اثر خود را بهعنوان ابزاری برای روشنگری در اختیار خوانندگان قرار دهد. درس قاضی بُست در فصل ادبیات تعلیمی فارسی یازدهم ما را با برخی از ارزشهای اخلاقی کتاب آشنا میکند. تدریس درس قاضی بُست موجب تقویت ارزشهای والای انسانی در دانشآموزان میشود. در این جُستار، نویسنده در پی نقد اخلاقی تاریخ بیهقی نیست اما تلاش میکند شمهای از ارزشهای اخلاقی کتاب و درس قاضی بُست را برای خوانندگان و به ویژه همکاران محترم روشن نماید.
مقدمه
ادبیات تعلیمی بخش چشمگیری از میراث ادبی ما را در برگرفته است. منظور از آثار تعلیمی آثاری است که «با هدف آموزش و تعلیم، موضوعهایی از حکمت، اخلاق، مذهب یا دانشی از معارف بشری را بیان میکند» (گروه مؤلفان، 1395 :27). در ادبیات ملل مختلف به دو نوع اثر تعلیمی برمیخوریم: 1. نوعی که موضوع آن خیر و نیکی و بیان فضایل اخلاقی و تربیتی است؛ همچون گلستان و بوستان سعدی، مثنوی معنوی مولانا، قابوسنامه عنصرالمعالی و کلیله و دمنه نصرالله منشی؛ 2. نوعی که مسئلهای از علم و ادب را به ما میآموزد؛ مانند گلشن راز شیخ محمود شبستری در عرفان، دانشنامه مِیسَری در طب و قصیده ابوالهیثم در مذهب اسماعیلی. برخی شعر تعلیمی را به شعر اخلاقی، مذهبی، سیاسی، فلسفی و علمی تقسیم میکنند (فرشیدورد، 1363: 72). اثر تعلیمی در زبان فارسی در هر دو حوزه نظم و نثر وجود دارد؛ در آثار منثور تعلیمی نوع اول نویسنده حُکم معلم را دارد و اگر آموزههای تعلیمی خود را «در حد اعتدال خیالانگیز نماید و بدان چاشنی ذوق ببخشد، کلام وی کمتر مایه ملالت خواهد بود و بیشتر در اذهان متعلمانِ مستعد آگاه تأثیر خواهد گذاشت» (زرینکوب، 1383: 30).
هر یک از این آثار تعلیمی بارها مورد نقد قرار گرفتهاند. یکی از روشهای مطرح و مورد نظر در نقد ادبی، نقد اخلاقی است. نقد اخلاقی از زمان ارسطو تاکنون طرفداران زیادی داشته است. این رویکرد با پیدایش نقد ادبی در جهان اسلامی- ایرانی نیز به چشم میخورد و میتوان گفت مهمترین نوع نقد محسوب میشده است. اخلاق و ادبیات درطول این هزار سال زبان فارسی با هم رابطهای تنگاتنگ دارند. «خود کلمه ادب مینماید که ادبیات باید با اخلاق رابطهای نزدیک داشته باشد. ادب که در آغاز به معنای رسم و آیین خوب زندگی کردن بود، خود را در ادب فنی (یعنی ایجاد آثار ادبی) گسترش داد. در واقع، ادب نفس با ادب درس پیوند گرفت و ادبیات وسیلهای شناخته شد برای بهتر و زیباتر زندگی کردن» (اسلامی ندوشن، 1382: 245)، منتقد در نقد اخلاقی از سرچشمههای اخلاق و دین مایه میگیرد و به ارزیابی اثر از این منظر مینگرد؛ «معیارپسند و پذیرش در این رویکرد صرفاً اخلاق، یعنی امور و اصول اخلاقی، است. بدین معنا که هر اثری که از حوزه قواعد اخلاقی پا فراتر بگذارد، بد و زشت و ناپسند است و هر اثری که اصول اخلاقی را خوب و روشن گفته یا رعایت کرده باشد، پسندیده و با ارزش است؛ هر چند از جهت ادبی چندان مایهور نباشد» (محبتی، 1390: 468-467). شادروان دکتر عبدالحسین زرینکوب در بخشی از کتاب خود درباره نقد اخلاقی مینویسد: «بعضی ارزش اخلاقی را اصل و ملاک نقادی شمردهاند. هر شعر و سخنی را که با حکمت و اخلاق مقرون و موافق باشد میپسندند و میستایند و هر آنچه را خلاف اخلاق و حکمت باشد، مینکوهند و رد میکنند. اساس این شیوه مبتنی بر تحقیق این نکته است که آیا ادب و هنر وسیله و افزار اخلاق و تربیت است یا اینکه خود هدف و غایت خویش به شمار میآید» (زرینکوب، 1378: 38).
ارزشهای اخلاقی تاریخ بیهقی
هر کس به شاهکارهای ادب فارسی علاقهمند باشد بعید است که یک بار کتاب گرانسنگ تاریخ بیهقی را مطالعه نکرده باشد. ابوالفضل بیهقی (470- 385 قمری) با قلم گیرا و سحرانگیزش نام خود را در دفتر زرین تاریخ ادبیات و فرهنگ کشور جاودان کرده است. در باب قدرت هنر نویسندگی او از ابن فندق (وفات565)، نویسنده تاریخ بیهق، تا شادروان غلامحسین یوسفی دادِ سخن دادهاند. پژوهندگان معاصر ما در نقد این «دیبای دیداری» علاوه بر نقد تاریخی، اجتماعی، لغوی و روانشناسی، به نقد اخلاقی نیز پرداختهاند؛ مقاله و کتابی نیست که بیهقی و کتابش را در بوته نقد بگذارد و نگاهی به ارزشهای اخلاقی (نقد اخلاقی) آن نداشته باشد.
شادروان یوسفی در مقالهای ارزنده با دقت فراوان و نقد منصفانه، زوایای هنر نویسندگی بیهقی را بررسی کرده است؛ یکی از مواردی که استاد فقید به آن اشاره دارد، نکتههای عبرتآموز نویسنده در پایان وقایع تاریخی و در آخر داستانهاست و آن را موضوعی میداند که بر لطف نوشته بیهقی میافزاید. «این شیوه، لطف و طراوتی محسوس به تاریخ بیهقی بخشیده است؛ به عبارت دیگر، بیهقی به مقصودی که داشته نائل شده و به قول خود او، تیر بر نشانه زده است» (یوسفی، 1378: 224). با مطالعه دقیق تاریخ بیهقی در مییابیم که نویسنده حقیقتپژوه و جهان دیده آن خویشکاری خود را برای آفرینش یک اثر ادبی کاملاً انجام داده است؛ «هنگامی که اثر ادبی وظیفهاش را به درستی انجام دهد، دو کیفیت لذت و فایده نهتنها همزیستی دارند، بلکه در هم آمیخته میشوند. باید یقین داشته باشیم که لذت ادبیات لذتی نیست که از میان لذتهای ممکن دیگر برگزیده شده باشد بلکه لذتی است والاتر؛ زیرا محصول کوشش والاتری است که همان تأمل بیغرضانه است. فایده، یعنی جدی و آموزنده بودن ادبیات» (رنه ولک، 1382: 22).
ابوالفضل بیهقی مورخی است که فقط رویدادها و جلوس حاکمان و پیروزی و شکست آنان را بیان نکرده است. او از فواید علمی و اخلاقی و اغراض بلندپایه تاریخ کاملاً آگاه بوده و با توجه به صداقت، و حقیقتگویی و فضایل معنوی و استقراء کامل، یعنی کشف علتها، به قول خود خواسته است «تاریخ پایهای» بنویسد؛ «چنانکه ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند». آنچنان که به مقصود خود نیز نائل آمد. بیهقی خود را مقید میکند که سخنی نراند «تا خوانندگان این تصنیف گویند شرم باد این پیر را»؛ زیرا با نویسنده کتاب «فرایدالسلوک» بر این اعتقاد است که «هیچ بار بر خردمند گرانتر از بار تألیف نه و صدرنشینان منصب دانش و مقدمان مدینه هنر چنین فرمودهاند که: مَََََََن صَنَّفَ فَقَد اِستَهدَفَ؛ یعنی هر کس که در معرض تصنیف آمد، عرض خود را عراضه طعن صدهزار دانا و نادان ساخت و نفس خود را هدف تیر اعتراض صدهزار عالم و جاهل کرد. از آن جهت که طبایع مختلف است و شمیم متفاوت و اعتراض هر کس بر وفق طبع خود بُوَد» (فراید السلوک، 1368: 588). بررسی ارزشهای اخلاقی و تعلیمی کتاب بیهقی خود میتواند موضوع چندین مقاله باشد. تصویری که «جان درایدن» در رساله «نظم دراماتیک» درباره مزایای خاص نمایشنامههای کلاسیک و درام ارائه میکند با تصویری که بیهقی از کتاب خود در ذهن داشته است، همخوانی دارد: «تصویر راستین و سرزنده از طبیعت بشر که نمودار شور و احساسات و خُلق و خوی اوست و نیز دگرگونیهای سرنوشتی که وی دستخوش آن است، به منظور مسرت و تعلیم انسان» (دیچز، 1379: 134). این نویسنده بزرگ بیهق به موازین اخلاقی و انسانی بسیار پایبند بوده و کتاب او مبین این نکته است. اعجاب و احترام او نسبت به قانون اخلاقی یادآور این سخن کانت است: «دو چیز روح را به اعجاب میآورد و هر چه اندیشه و تأمل بیش کنی، اعجاب و احترام نسبت به آن دو چیز همواره تازه و افزون میشود: یکی آسمان پرستاره که بالای سر جا دارد و دیگر قانون اخلاقی که در دل ما نهاده شده است» (فروغی، 1376ج2: 212). گویی یکی از دغدغههای او از نگارش تاریخ دوره خود، عبرتآموزی و کاوش در فلسفه زندگی است. او هنر تاریخنویسی را به اوج خود رسانده است؛ جدا از اهمیت ادبی و لغوی و تاریخی کتاب، اثر او جنبه اخلاقی و انسانی والایی دارد. او از هر فرصتی برای طرح مسائل اخلاقی استفاده میکند و درباره این جنبه از کتاب و هدفش از نوشتن حوادث تاریخی و داستانهای اندرزی چنین میگوید: «تا خفتگان و فریفتهشدگان بیدار شوند و هر کس آن کند که امروز و فردا او را سود دارد» (بیهقی، 1371: 243). تقی بینش با نگرش به اهداف سنجیده بیهقی مینویسد: «شاید سرِّ اینکه کتاب بیهقی عنوان شاهکار و اثر جاودان به خود گرفته، همین باشد. تجزیه و تحلیلهایی که او از حوادث زمان خود کرده و نتیجههایی که گرفته قابل انطباق به تمام زمانها و مکانهاست. کتاب او آینهای است که هر کس میتواند قیافه خود و دیگران را در آن ببیند و به نکتههای عبرتانگیز برسد» (یا حقی، 1388: 102). اگر از این منظر به کتاب تاریخ بیهقی نگریسته شود، آن را میتوان یکی از امهات آثار تعلیمی به شمار آورد.
شواهدی که بیهقی به تکرار در خلال سخن خود از حکایات و ضربالمثلهای عبرتآموز و آیات و احادیث و اشعار فارسی و عربی حکمتآمیز میآورد، کتاب او را در زمره کتابهای اخلاقی و تعلیمی قرار میدهد؛ به طوری که در بخشهایی از این تصنیف که به حوادث تاریخی اختصاص دارد، مشخص نیست مقصود بیهقی ثبت وقایع بوده است یا تذکر یک نکته اخلاقی و تربیتی. آوردن نکتههای پرمغز در پایان وقایع و داستانهای مهم برای روشنی ذهن و فکر خواننده، اثر او را به شاهنامه فردوسی نزدیک میکند (یوسفی،1380: 48). در پایان داستان بردار کردن حسنک وزیر، جهانبینی بیهقی درباره بیاعتباری دنیا دیده میشود: «او رفت و این قوم که این مکر ساخته بودند نیز برفتند، رحمهالله علیهم، و این افسانهای است با بسیار عبرت. و این همه اسباب منازعت و مکاوحت از بهر حُطام دنیا به یک سوی نهادند. احمق مردا که دل درین جهان بندد که نعمتی بدهد و زشت باز ستاند» (بیهقی، 1371: 234). پس از آن نیز دو بیت عربی از شاعری ناشناخته و چند بیتی از شعر رودکی در همین باب میآورد.
بیهقی در تضاعیف گفتار خود پس از مرگ شخصیتهای دیوانی و درگاهی از بیاعتباری جهان غافل نمانده است و خواننده را متنبه میکند که به قول رودکی: «این جهان پاک خواب کردار است...». نمونههایی از این گونه را میتوان در مرگ خواجه حسن میمندی دید که مینویسد: «و این جهان گذرنده را خلود نیست و همه بر کاروانگاهیم و پسِ یکدیگر میرویم و هیچ کس را اینجا مقام نخواهد بود. چنان باید زیست که پس از مرگ دعای نیک کنند» (همان: 466). در مرگ فرخزاد1 همین معنی را بهگونهای دیگر متذکر میشود: «فصلی خوانم از دنیای فریبنده به یک دست شکر پاشنده و به دیگر دست زهر کشنده، گروهی را به محنت آزموده و گروهی را پیراهن نعمت پوشانیده، تا خردمندان را مقرر گردد که دل نهادن بر نعمت دنیا محال است...» (همان:480). در پایان روایتهای مختلف از علت مرگ بوطاهر تبانی مینویسد: «بسا رازا که آشکار خواهد شد روز قیامت «یوم لاینفع مال و لا بنون الا من اتی الله بقلب سلیم2» و سخت بزرگ حماقتی که کسی از بهر جاه و حطام دنیا را خطر ریختن خون مسلمانان کند» (همان: 548). بیهقی در مرگ سوری صاحب دیوان پس از ذکر آثار او، از جمله آبادانی مشهد علیبن موسیالرضا (ع) چنین میگوید: «و این همه هست اما اعتقاد من همه آن است که بسیار از این برابر ستمی که بر ضعیفی کنند نیستند... نان همسایگان دزدیدن و به همسایگان دادن در شرط نیست و بس مزدی نباشد و ندانم تا این نوخواستگان درین دنیا چه بینند که فرا خیزند و مشتی حُطام گرد کنند و ز بهر آن خون ریزند و منازعت کنند و آنگاه آن را آسان فرو گذارند و با حسرت بروند. ایزد- عز ذکره- بیداری کرامت کناد» (همان: 532). در مرگ عراقی دبیر (همان: 713) و فرو گرفتن اریارق حاجب (همان:297) و آسیغتگین غازی (همان: 308- 307) نیز سخنانی حکیمانه از این نوع میگوید.
علاوه بر این سخنان که با لحنی موعظهای در جایجای کتاب درج شده است، خواننده در این کتاب با حکایاتی اخلاقی روبهرو میشود که جنبه تربیتی و انسانی و متصوفانه آنها بسیار زیاد است؛ همچون «داستان موسی و بره» (همان: 258)، «حکایت سبکتکین و آهو» (همان: 256) و «ملاقات هارونالرشید با دو زاهد» (همان:672) به نامهای ابن سماک و ابن عبدالعزیز، که بلافاصله بعد از داستان قاضی بُست، ابوالحسن بولانی، آمده است. به سبب همین اندیشههای عمیق و لطیف است که استاد محمد علی اسلامی ندوشن درباره بیهقی مینویسد: «تاریخنویس یا وقایعنگار معمولی نیست، از خود دارای جهاننبینیای است که در سراسر کتابش جلوهگر است. از امتیازهای متعدد کتاب او، یکی هم این است که در جوّ تأمل و تنبه شناور است. همه وقایع و کسان از گذرگاه اندیشه او میگذرند، به داوری گذارده میشوند، و آنگاه به قرارگاه ابدی تاریخ رهنمون میگردند» (اسلامی ندوشن، 1382: 165).
فهرست امثال و حکم تاریخ بیهقی،که محمد جعفر یاحقی با همکاری مهدی سیدی در پایان کتاب آورده، بیش از چهارصد جمله است (یاحقی، 1389: 1799)؛ گرچه این تعداد با کتابی همچون گلستان سعدی، که بیش از هفتصد جمله آن مثل و حکمت سایر است، برابری نمیکند باید توجه داشت که کتاب بیهقی یک کتاب تاریخی است و این تعداد نشانه نگاه حکیمانه به علم تاریخ و ارج نهادن به ارزشهای اخلاقی است. در این مقال آوردن فهرست کامل چنان سخنانی ضرورتی ندارد اما طبق «ما لا یدرک کله لا یترک کله» نمیتوان از نمونههایی از این نوع چشم پوشید:
عاقبت کار آدمی مرگ است. (بیهقی، 1371: 230)
خردمند آن است که درِ قناعت زند، که برهنه آمده است و برهنه خواهد گذشت. (همان: 448)
آنچه تقدیر است ناچار بباشد و در غمناک بودن بس فایده نیست. (همان: 5-4)
هر کس خرد او قویتر، زبانها در ستایش او گشادهتر. (همان:118)
نگر تا کار امروز به فردا نیفکنی، که هر روزی که میآید کار خویش میآورد. (همان: 887)
کالبد مردان همه یکی است و کس به غلط نام نگیرد. (همان: 617)
قاضی بُست و ارزشهای اخلاقی او
مؤلفان محترم کتاب فارسی پایه یازدهم با گنجاندن بخشی از متن این کتاب در فصل ادبیات تعلیمی قطعاً بر این موضوع اشراف داشتهاند که آموزههای اخلاقی و تربیتی حوادث و داستانهای تاریخ بیهقی تا چه حدّ میتواند در تقویت منش والای دانشآموزان مؤثر باشد... «میتوان قسمت اعظم تاریخ بیهقی را به راستی، آیینه عبرت و گنجینه پند و حکمت دانست و خواندن آن را برای تهذیب اخلاق و تشحیذ اذهان و تنبیه و بیداری همه طبقات مردم، خاصه جوانان که از گردش روزگار و انقلاب احوال بیخبرند و تجربه فراوان ندارند، امری لازم شمرد» (یا حقی، 1388: 314). انتخاب درس «قاضی بُست» توسط مؤلفان محترم و تیزبین، انتخابی بس شایسته و از سرِ هوشمندی است؛ زیرا با تدریس این درس، چند حیطه دانشی و معرفتی دانشآموزان تقویت میشود: 1. آشنایی با برخی از شخصیتهای اصلی کتاب مثل سلطان محمود و امیر مسعود غزنوی، که نام دیگر کتاب، تاریخ مسعودی، از نام او گرفته شده، یا بونصر مشکان که از شخصیتهای کلیدی و خوشنام کتاب است؛ 2. آشنایی با ویژگیهای اصلی نثر بیهقی که نماینده تمام عیار نثر بینابین است، چه از نظر لغوی و زبانی و چه از نظر ادبی و فکری؛ 3. درک و دریافت نکتههای تربیتی و اخلاقی که مهمترین هدف این درس است؛ زیرا در فصل ادب تعلیمی قرار گرفته است. (لازم به ذکر است که دبیر محترم ادبیات فارسی تا آنجا که طرح درسشان اقتضا میکند، بایستی درباره این سه مورد توضیح بدهند.
از آنجا که این درس در فصل ادبیات تعلیمی آمده است، دبیر محترم هنگام تدریس آن باید بیشتر تلاش خود را به نکتههای اخلاقی و تربیتی معطوف دارد. در این درس به مردی برمیخوریم که درسال 428 قمری مسند قضاوت شهر بُست3 را برعهده داشته است؛ مسندی که در اوضاع و احوال پریشان آن روزگار کمتر کسی است که بر آن تکیه زند و پایههای اخلاقی و انسانیاش متزلزل نشود، اما قاضی بوالحسن بولانی4 و پسرش از لونی دیگر بودهاند. این قاضی از آن آزادمردان وارستهای است که نه در تاریخ بیهقی بلکه در آثار دیگر، مانند او کمتر یافت میشود. فضیلت او در این داستان مثالزدنی است. اسپینوزا فیلسوف هلندی میگوید: «انسان هر چه بیشتر بتواند وجود خود را حفظ کند و هر چه بیشتر در طلب آنچه برای او مفید است سعی کند، فضیلت او بزرگتر خواهد بود» (ویل دورانت، 1369: 164). گویی قاضی بُست سراسر عمر خود را در خویشتنداری و کسب فضایل به سر برده که منش او چنین بزرگ جلوه مینمود. گفتوگوی کوتاه او با بونصر مشکان و پاسخ دندانشکنش مبنی بر دریافت هبه سلطان مسعود، ما را با فضایل بلند انسانی و ارزشهای اخلاق متعالی وی آشنا میکند. اعجاب بونصر و استدلال او مبنی بر اینکه «زری که سلطانمحمود به غزو از بتخانهها به شمشیر بیاورده باشد و بُتان شکسته و پاره کرده و آن را امیرالمؤمنین می روا دارد سِتَدَن، آن، قاضی همی نستاند؟» (بیهقی، 1371: 671) در قاضی بولانی هیچ اثر ندارد؛ نه مقام و منزلت خلیفه عباسی به چشم او میآید و نه ترسی از سطوت و شکوه امیر مسعود غزنوی دارد؛ چرا که دلایل قاضی قانعکنندهتر و منطقیتر است. قاضی در اوج نیازمندی، قناعت را بر آن ترجیح میدهد و میگوید: «این صِلَتِ فخر است؛ پذیرفتم و باز دادم که مرا به کار نیست، که قیامت سخت نزدیک است حساب این نتوانم داد و نگویم که سخت دربایست نیست اما چون بدانچه دارم و اندک است قانعم، وزر و وبالِ این به چه کار آید؟» (همان: 671)
اغلب متون دینی، عرفانی و اخلاقی ما درباره قناعت سخن گفتهاند؛ بیشتر ابیات دلنشین باب ششم بوستان سعدی یادآور تصویری از قناعت پیشگی بُست است؛ حکایت کوتاه زیر نمونهای از آن است:
یکی را ز مردان روشن ضمیر
امیر خُتَن داد طاقی حریر
ز شادی چو گلبرگِ خندان شکفت
نپوشید و دستش ببوسید و گفت:
چه خوب است تشریفِ میر خُتَن
وز او خوبتر، خرقه خویشتن
گر آزادهای بر زمین خُسب و بس
مَکن بهر قالی، زمین بوسِ کس (سعدی، 1384: 148)
در حلال و حرام بودن آن کیسههای طلا شک دارد؛ زیرا نمیداند آن جنگهای دینی که محمود غزنوی انجام داده و طلاهایی را به واسطه آن به دست آورده بر طبق سنت پیامبر اکرم (ص) بوده است یا نه. تشکیک در این نکته از حکومتِ مقتدرترین سلطان غزنه همیشه مورد بحث مورخان و اهالی قلم بوده است؛ چنانکه استاد غلامحسین یوسفی در باب دلبستگی محمود غزنوی به خزاین هند به نقل از نویسنده کتاب «داستان ترکتازان هند» مینویسد: «در به دست آوردن سودهای جهانی هیچ تکه [ای] چربتر از تاختن بر هند ندید... چون پای بر تخت شهریاری فشرد، گستردن کیش محمدی را بهانه ساخت و آن را میانجی آراسته پیشبُردِ آرمانهای دیرینه خود شناخت. پس کارزار بیگانه کیش را دستاویزِ یافتن پیلهای کوه پیکر و گنجینههای زر و گوهر نموده هر سال به هندوستان تاخت» (یوسفی، 1373: 199- 198). اینگونه نگاه به جنگهای دینی سلطان غازی، در بیتی از ناصر خسرو نیز آمده است:
«آن کاو به هندوان شد یعنی که غازیام/ از بهر بردگان نه ز بهر غزا شده است» (ناصرخسرو، 1372: 54)
اعتقاد به معاد و پاسخگویی در قیامت و حسابرسی در آخرت نکاتی بود که قاضی را از گرفتن هدایای سلطان بازداشت. نکته قابل بیان، تربیت سالم و شایسته فرزند قاضی بود؛ این تربیت یادآور نصایح عنصرالمعالی به فرزندش گیلانشاه در باب بیستوهفتم کتاب قابوسنامه است: «پس باید که هر چه آموختنی باشد، از فضل و هنر، فرزند را همه بیاموزی تا حق پدری و شفقت پدری به جای آورده باشی که از حوادث عالم ایمن نتوان بود و نتوان دانست که بر سر مردمان چه گذرد. هر هنری و فضلی روزی به کار آید، پس در فضل و هنر آموختن تقصیر نباید کردن» (عنصرالمعالی، 1378: 134). دلیل بسیار خردمندانه پسر قاضی مبنی بر پیروی از پدر نیکوکار و اعتقاد به اندیشههای پرفروغ او، ما را به یک آموزه اخلاقی مهم دیگر رهنمون میکند. بونصر مشکان پس از شنیدن سخنان قاضی و پسرش، مناعت طبع و بزرگمنشی آنها را ستود و زر را به سلطان مسعود بازگرداند و او را از واقعه آگاه کرد. ابوالفضل بیهقی در پایان داستان نوشته است: «امیر به تعجب بماند و چند دفعت شنودم که هر کجا متصوفی را دیدی یا با سوهان سبلتی را دامِ زرق نهاده یا پلاس پوشیده دل سیاهتر از پلاس، بخندیدی و بونصر را گفتی: چشم بد دور از بولانیان» (بیهقی، 1371: 672). در پی این واقعه، بیهقی همچنان که خصلت پسندیده تاریخنویسی اوست و نیز برای عبرتآموزی از اندیشههای زاهدانه قاضی، داستان ملاقات هارونالرشید با دو زاهد به نامهای ابنسمّاک و ابن عبدالعزیز را میآورد. لازم است دبیر محترم ادبیات فارسی از مسائل تربیتی و اخلاقی این درس مصادره به مطلوب کند و با توضیحات و مثالهای دیگر ویژگیهای اخلاقی و دینی قاضی بولانی را در دانشآموزان تقویت نماید.
حاصل سخن
ادبیات تعلیمی طیف وسیعی از متون ادبی ما را فرا میگیرد. ارزشهای اخلاقی و فضیلتهای والای انسانی در این نوع ادبی موج میزند. کتاب تاریخ بیهقی با توجه به اینکه در زمره متون تاریخی برای ما به یادگار مانده، سرشار از ارزشهای اخلاقی گرانبهایی است که از جهانبینی و اندیشه عمیق نویسنده آن سرچشمه میگیرند. نقد اخلاقی این کتاب ما را با آموزههای خطیر اسلامی و انسانی آشنا میکند. داستان «قاضی بُست» نمونه بارز این ادعاست و دبیر محترم با تحلیل ارزشهای اخلاقی این درس، دانشآموزان را به سمتوسوی تفکرات انسانمدارانه و حکمت عملی میکشاند.
پینوشتها
1. فرخزادبن ناصر دینالله: وی فرزند سلطان مسعود است و در زمان حکومت عمویش (عبدالرشید) در قلعه برغند زندانی بوده است. پس از کشته شدن عبدالرشید توسط طغرل حاجب و سلطنت کوتاه خود طغرل، در سال 443 با انتخاب و مشاوره بزرگان مملکت و آزادی از حبس او را به تخت سلطنت نشاندند (فروزانی، 1390: 307).
2. آیات 88 و 89 سوره شعراء (26) ترجمه: آن روز که سود ندارد مال و پسران، لیکن آن سود دارد که به قیامت آرد، بنده دلی به سلامت (نسفی، 1390: 700).
3. بُست از شهرهای مشهور و مهم سیستان، در کنار رود هیرمند (محل ملتقای رود قندهار با هیرمند) بوده است. بیهقی از این بُست به نام «شهر» و از بُست خراسان با نام «روستای بُست» یاد کرده است (لسترنج، 1383: 369). روستای بُست یا پُشت همان ولایت ترشیز خراسان بوده است که اکنون کاشمر خوانده میشود و یکی از شهرستانهای استان خراسان رضوی است. استاد محمدرضا شفیعی کدکنی در تعلیقات مرموزات اسدی درباره روستای بُست خراستان مینویسد: «به علت وفور ادیبان عربینویس و عربی سرای به «عربستان خراسان» شهرت داشته است» (رازی، 1381: 217).
4. بولان از قراء همجوار شهر بُست بوده که هنوز هم با همین نام باقی است (بیهقی، 1389: 1306).
منابع
1. اسلامی ندوشن، محمدعلی. (1382). جام جهانبین. چ1. تهران: نشر قطره.
2. بیهقی، ابوالفضل محمدبن حسین. (1371). تاریخ بیهقی، به تصحیح علی اکبر فیاض. چ3. تهران. دنیای کتاب.
3. بیهقی، ابوالفضل محمدبن حسین. (1389). تاریخ بیهقی، به تصحیح و تعلیقات محمد جعفر یاحقی و مهدی سیدی. چ3. تهران: انتشارات سخن.
4. دیچز، دیوید. (1379). شیوههای نقد ادبی. ترجمه محمدتقی صدقیانی و غلامحسین یوسفی. چ5. تهران: انتشارات علمی.
5. رازی، نجمالدین. (1381). مرموزات اسدی در مرموزات داودی. تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی. چ1 (ویرایش دوم). تهران: انتشارات سخن.
6. ولک رنه؛ وارن، آوستن (1382). نظریه ادبیات. مترجمان ضیا موحد و پرویز مهاجر. چ2. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی
7. زرینکوب، عبدالحسین. (1383). از گذشته ادبی ایران. چ1. تهران: انتشارات سخن.
8. ـــــــــــ . (1378). نقد ادبی. چ6. تهران: انتشارات امیرکبیر.
9. سعدی، مصلحبن عبدالله. (1384). بوستان (سعدینامه)، تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی. چ8. تهران: شرکت سهامی انتشارات خوارزمی.
10. عنصرالمعالی، کیکاووس بن اسکندر. (1378). قابوسنامه، به اهتمام و تصحیح غلامحسین یوسفی. چ9. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
11. فرشیدورد، خسرو. (1363). درباره ادبیات و نقد ادبی. چ1. تهران: انتشارات امیرکبیر.
12. فروزانی، سیدابوالقاسم. (1390). غزنویان از پیدایش تا فروپاشی. چ5. تهران: انتشارات سمت.
13. فروغی، محمدعلی. (1376). سیر حکمت در اروپا. چ5. تهران: انتشارات صفی علیشاه.
14. گروه مؤلفان. (1395). فارسی 1(پایه دهم). چ1. تهران: شرکت چاپ و نشر کتابهای درسی ایران.
15. ــــــــــــ . (1395). فارسی 2(پایه یازدهم). چ1. تهران: شرکت چاپ و نشر کتابهای درسی ایران.
16. لسترنج، گای. (1383). جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی. مترجم: محمود عرفان. چ6. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
17. (مؤلف نامعلوم). (1368). فراید السلوک. به تصحیح و تحشیه نورانی وصال و غلامرضا افراسیابی. چ1. تهران: شرکت انتشاراتی پازنگ.
18. محبتی، مهدی. (1390). از معنا تا صورت. چ2. تهران. انتشارات سخن.
19. ناصر خسرو قبادیانی، ابومعین حمیدالدین. (1372). دیوان اشعار، به تصحیح مجتبی مینوی و تعلیقات علیاکبر دهخدا، چ3. تهران. دنیای کتاب.
20. نسفی، ابوحفص نجمالدین عمربن محمد. (1380). تفسیر نسفی (ترجمهای کهن از قرآن مجید) به تصحیح عزیزالله جوینی. چ2. تهران: انتشارات سروش.
21. ویل دورانت. (1369). تاریخ فلسفه. مترجم: عباس زریاب. چ8. تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی.
22. یاحقی، محمدجعفر. (1388). یادنامه ابوالفضل بیهقی. چ4. مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسی.
23. یوسفی، غلامحسین. (1378). برگهایی در آغوش باد. چ3. تهران: انتشارات علمی.
24. ـــــــــــــ . (1380). دیدار با اهل قلم. چ7. تهران: انتشارات علمی.
25. ــــــــــــ . (1373). فرخی سیستانی (بحثی در شرح احوال و روزگار و شعر او). چ4. تهران: انتشارات علمی.