مقدمه
«کاریکلماتور واژهای برساخته که از ترکیب دو واژه کاریکاتور و کلمه ساخته شده است و در اصطلاح، نوعی جمله قصار یاکلام کوتاه منثور و ساده است که به یک موضوع واحد میپردازد و مضمون آن در بردارنده نکتهای فکاهی یا جدی است. واژه کاریکلماتور از ساختههای احمد شاملو است که برای اولینبار در 1347 ش. در مجله خوشه به کار رفته است. معروفترین نویسنده آن پرویز شاپور است که اولین کتاب خود را در این زمینه در 1350 انتشار داد» (ربیعیان، 1376: 1134).
من، علیاکبر گل افشانی، مدتی است به کاریکلماتورنویسی روی آوردهام. دوست دارم چند نمونه از آنها را به شما عزیزان فرهیخته پیشکش کنم:
ز دستِ کوتهِ خود زیرِ بارم
که از بالابلندان شرمسارم
(حافظ، 1381: 437)
نمونهها:
الف- تخصصی:
• در دیوان رودکی غرق شدم.
• نظامی پاسدار سخن فارسی است.
• استاد شیمی دیوان عنصری میخواند.
• مستِ غزلهای جامی شدم.
• اسیر دیوان عراقی شدم.
• فروغ فرخزاد در جوانی خاموش شد.
• نیما شعر سنتی را دونیم کرد.
• گشتوگذاری به دیوان بهار داشتم.
• سهراب سپهری شاعر آسمانی است.
• بر مزار لیلی بیدِ مجنون کاشتند.
• اشعار باباطاهر عریان از کتابها سانسور شد.
• کنایه با دستکجها و پختهخواران سر و کله میزند.
• استعاره، قانون تنظیم خانواده را رعایت کرد.
• بُرجِ قصیده بُرجتر (بلندتر) از بُرجِ غزل است.
ب. عمومی:
• وقتی داشت جانماز آب میکشید، دامنش تر شد.
• راستی الف را که دیدند، سرش کلاه گذاشتند.
• کارمند هنوز چند پله برج را بالا نرفته بود که صدای نفسنفس جیبش درآمد.
• قطرههای اشک بر گونههای کودک سرسره بازی میکرد.
• از چشمِ من افتاد، قلبش شکست.
• از وقتی که در رشته چشمپزشکی قبول شده، چشمِ دیدنِ نزدیکان را ندارد.
• وقتی اسکناسهای عابر بانک تمام شد، دیگر کسی او را تحویل نگرفت.
• زنبورهای شهری به گلهای قالی دلخوش کردهاند.
• نانوای محلهمان پژوی آردی خریده است.
• در مرداب آب از آب تکان نمیخورد.
• مهندس ساختمان با اخراج کارگران نان آنها را آجر کرد.
• ما که خاله نداریم، از خوردن آشِ کشک محرومیم.
• اجل معلق در کلاس ژیمناستیک ثبتنام کرد.
• دختر وسواسی خواستگاری وزیر نفت را رد کرد.
• آدم تنبل از خر شیطان پایین نمیآید.
• موش آزمایشگاهی دکترایش را گرفت.
• آقای پیرایشگر موبهمو به حرفهای مشتریانش گوش میداد.
• پیرایشگرِ محلهمان اصلاحطلب است.
• دوستی به یکرنگی سایه ندیدهام.
• گوشهای دیوار با تعمیر کردن سنگین شد.
• عقربههای ساعت با هم دور نمیزنند.
• مراد نگذاشت برخرش سوار بشویم.
• آهنگ که زنگ زد، نقاش آمد.
• دستگاه فتوکپی تولید مثل کرد.
• نقاش معتاد تریاک میکشید.
• آبگوشت غذای اهل قلم است.
• انجمن نژادپرستان فقط ماهی سفید میخوردند.
منابع
1. حافظ، شمسالدین محمد. (1381). دیوان. به کوشش خلیل خطیب رهبر. تهران: صفیعلی شاه.
2. ربیعیان، محمدرضا (1376). «کاریکلماتور». در فرهنگنامه ادبی فارسی (دانشنامه ادب فارسی). تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. ج2. ص 1134.