مقدمه
استمرار و بقای هر جامعهای مستلزم آن است که مجموع باورها، ارزشها، رفتارها، گرایشها، دانشها و مهارتهای آن به نسلهای جدید منتقل شود. «سازوکار»1 یا وسیله این انتقال، آموزشوپرورش است. آموزشوپرورش به معنی اعم، مترادف با «جامعهپذیری»2 است؛ یعنی فرایندی که افراد از طریق آن به یادگیری نقشها، قواعد، روابط و بهطور کلی فرهنگ جامعه خود میپردازند. به معنی اخص، فرایندی است که افراد به واسطه آن در وضعیتهای اجتماعی سازمانیافته، در معرض آموزش منظم دانشها، مهارتها، رفتارها و گرایشهای معین قرار میگیرند. در هر جامعه، این وضعیتها در قالب نظام آموزشوپرورش و سازمانهای رسمی آن شکل میگیرد.
در بررسی جامعهشناختی، آموزشوپرورش را میتوان هم بهعنوان یک فرایند تعریف کرد و هم بهعنوان یک نهاد اجتماعی. بهعنوان فرایند، هر زمان که شاهد تغییری در رفتار جسمانی یا ذهن فرد باشیم، آموزشوپرورش حاصل شده است. در این معنا، مثلاً تلویزیون دارای تأثیر آموزشی است. از سوی دیگر، آموزشوپرورش بهعنوان یک نهاد اجتماعی، ترکیبی از مدرسه و افرادی است که به طرق متفاوت در چارچوب مدرسه با یکدیگر در کنش و واکنشاند. بدین ترتیب، بخشی از فرایند آموزشوپرورش در چارچوب نهاد اجتماعی مدرسه صورت میگیرد، ولی بخش دیگر خارج از مدرسه و در چارچوب جامعه کل تحقق مییابد [شارعپور، 1386].
بر همین اساس، جامعهشناسان معمولاً آموزشوپرورش را با «جامعهپذیری» یا «اجتماعی شدن» مترادف میدانند. به عقیده آنها، آموزشوپرورش سازوکار رسمی جامعه برای حفظ و انتقال فرهنگ است. در این مفهوم، آموزشوپرورش فرایندی است که به واسطه آن، مجموعه اعتقادها، ارزشها، هنجارها، دانشها و مهارتهای جامعه به نسل جدید منتقل میشود [شارعپور، 1386].
یان رابرتسون3 «آموزش» را تقریباً مترادف با «جامعهپذیری» میداند، زیرا هر دو واژه دربردارنده مفهوم انتقال فرهنگ از شخص یا گروهی به شخص یا گروه دیگر است. به عقیده وی، «آموزش عبارت است از انتقال منظم و سازمانیافته دانش، مهارتها و ارزشها». این تعریف با جایگاهی که آموزشوپرورش در جوامع فعلی دارد، مرتبط است. آموزشوپرورش در جوامع نوین به فعالیتی رسمی و صنعتی تبدیل شده است. در این جوامع، فعالیتهای آموزشی سازمانیافته و برای برخی افراد در سنین خاص اجباری هستند. افرادی نیز بهعنوان معلم و متخصص آموزش تربیتشدهاند و محلها و تجهیزاتی برای آموزش و فراگیری دانش آن مهیا شده است [رابرتسون، 1374].
مبانی نظری پژوهش
1. اهمیت و ضرورت پژوهش
دوام و بقای هر جامعهای مستلزم آن است که اعضای جدیدی متولد و تربیت شوند، ضروریات حیاتی مردم تولید و توزیع شوند، نظم اجتماعی برقرار و محفوظ بماند و مردم احساس کنند که زندگی معنا و هدف دارد. ساختارهایی که جامعه از طریق آنها به رفع این نیازهای اساسی میپردازد، «نهاد اجتماعی» نامیده میشوند [علاقهبند، 1393].
جامعهشناسی آموزشوپرورش نیز رشته علمی نسبتاً جدیدی است که عمدهترین تحقیقات و تألیفات مربوط به آن در نیمقرن گذشته پدید آمدهاند، اما ریشههای آنها را در آثار جامعهشناسان قرن نوزدهم نیز میتوان یافت. «جامعهشناسان آموزشوپرورش را بهعنوان پدیدهای اجتماعی یا یک نهاد اجتماعی مشخص و نظیر سایر پدیدهها و نهادهای اجتماعی، قابل تحلیل و تبیین تلقی میکنند و معتقدند که آموزشوپرورش اساساً یک موضوع اجتماعی است. به نظر آنان، آموزشوپرورش همیشه یک فعالیت اجتماعی بوده است و صرفاً به آموزشوپرورش رسمی که هدفها و روشهای آن به ماهیت و فرهنگ جامعه بستگی دارد، منحصر نیست. بلکه بین اقوام ابتدایی که رسماً مدرسه وجود نداشت، آموزشوپرورش به انحای متفاوت وجود داشت و سعی داشتند همواره شخصیت کودکان را طوری پرورش دهند که برای مشارکت در جامعه و نقشهای مورد نیاز آماده باشند» [قراییمقدم، 1373].
در جامعه ساده گذشته شکلهای ابتدایی نظامهای سیاسی و اقتصادی وجود داشت و کارکردهای آموزشوپرورش از طریق خانواده با مشارکت فرد در فعالیتهای گوناگون گروه اجتماعی صورت میگرفت. از اینرو نهاد جداگانهای لازم نبود. اما در جامعه پیچیده متمدن امروز، با گسترش شهرنشینی و توسعه صنعتی و دگرگون شدن ساختارها و کارکردهای سیاسی و اقتصادی، نهادی مثل خانواده که در گذشته بار تربیتی فرزندان را به عهده داشت، دیگر اقتدار و نفوذ کافی برای ایفای وظایف آموزشی و پرورشی را ندارد. جامعه متحول مستلزم ایجاد نهاد خاص نظام آموزش رسمی است.
2. تعریف متغیرها
آموزشوپرورش4: آموزشوپرورش یا تعلیموتربیت در معنای کلی دلالت دارد بر پرورش، تعلیم فکری و اخلاقی، رشد شخصیت و تواناییهای ذهنی کودک، نوجوان و جوان بهخصوص از راه تأمین آموزش منظم [گولد کولب، 1384]. بهعبارت دیگر، آموزشوپرورش عبارت است از جریانی نظاممند و هدفدار بهمنظور تربیت و رشد استعدادها برای رسیدن به کمال مطلوب [حسینینسب و علیاقدم، 1375]. در معنای محدودتر، «آموزشوپرورش به هر نوع آموزش و پرورشی اطلاق میشود که بهصورت قراردادی و به شیوههای منظم، منطقی و از روی برنامه ارائه شود. این نوع آموزشوپرورش با ورود به مدارس یا مؤسسات آموزشی آغاز و با طی سطوح و مراحل متفاوت آن ادامه مییابد» [علاقهبند، 1393].
جامـعـهشنـاسی آمـوزشوپـرورش5: جامعـهشنـاسی آموزشوپرورش به مطالعه روابط میان آموزشوپرورش و جامعه، از طریق کاربرد منظم دانش، مفاهیم، نظریهها، روشها و فنون جامعهشناسی اطلاق میشود. در تعریفی دیگر، جامعهشناسی آموزشوپرورش عبارت است از: تحلیل علمی الگوها و فرایندهای اجتماعی دخیل در نظام آموزشوپرورش [منادی، 1392]. منظور از نظام آموزشوپرورش الگوی کلی نهادها و سازمانهای رسمی جامعه است که بهواسطه آن، معارف و میراث فرهنگی منتقل و پرورش و رشد اجتماعی و شخصی افراد جامعه میسر میشود [علاقهبند، 1393].
ساختار اجتماعی6: به روابط و مناسبات نسبتاً ثابت و تقریباً پایداری میگویند که میان افراد یا گروههای اجتماعی جامعه که تحت مجموعه مشترکی از ارزشها و هنجارهای فرهنگی گرد آمدهاند، برقرار باشد. در واقع، ساختار اجتماعی مجموعه روابط و پیوندهایی است که میان افراد، گروهها و طبقات متفاوت جامعه برقرار است و نهادها و رفتارهای اجتماعی یا فرهنگی در آن جامعه براساس این روابط ترتیب و تنظیم مییابند [اسفندیاری، 1381].
تقسیمبندی جامعهشناسی آموزشوپرورش
بخش اول: جامعهشناسی مدرسه7
در حوزه جامعهشناسی مدرسه، تمامی رویدادهایی که فقط در چارچوب و درون مدرسه رخ میدهند، مورد بررسی و پژوهش قرار میگیرند و امروز پرداختن به این بخش خود تخصصی جداگانه و مخصوص به خود دارد. حتی بعضی از موضوعات آن، مانند روش تدریس معلمان یا برنامهریزی درسی، بهتنهایی میتوانند تخصصی خاص باشند. در این حوزه مطالعات و پژوهشها روی عملکرد مدرسه، شامل مدیریت، ارتباط معلم و مدیر، ارتباط مدیریت با دفاتر و مراکز کل نهاد آموزشوپرورش و برخورد با آییننامهها، روش تدریس معلم، ارتباط معلم و دانشآموز، و در نهایت چگونگی فضای فیزیکی مدرسه متمرکز است. در واقع در این قسمت همه رفتارها، رابطهها و فعالیتهایی که فقط در چارچوب و درون مدرسه انجام میپذیرند، مورد مطالعه و بررسی قرار میگیرند. یکی از مسائل مهم این حوزه که بهنوعی بقیه بخشهای نهاد آموزشوپرورش را درگیر کرده، شکست تحصیلی تعدادی از دانشآموزان است که هرساله شاهد مردودی، ترکتحصیل و پایین بودن سطح سواد آنان هستیم.
بخش دوم:جامعهشناسی محتوا8
حوزه جامعهشناسی محتوا به پیرامون علم، دانش و فرهنگ مدارس یا فرهنگ نظام آموزشوپرورش میپردازد و در این خصوص پژوهش میکند. در این حوزه به دو بخش «محتوای رسمی یا آشکار» و «محتوای غیررسمی یا پنهان» نهاد آموزشوپرورش پرداخته میشود. در محتوای رسمی به ارزشها و هنجارهای مطرح در کتابهای درسی، بهخصوص ادبیات فارسی، بینش اسلامی و تاریخ که ارزشها، هنجارها و وقایع موردنظر برنامهریزان و مسئولان جامعه را اشاعه میدهد، توجه میشود. سکوت در مورد فردی یا گروهی در طول تاریخ جامعهای یا واقعهای یا پررنگ کردن اثر فردی در تاریخ یا واقعهای در کتابهای درسی، از این دست نمونههاست.
محتوای غیررسمی محتوایی است که مستقیماً اثر نوشتاری ندارد و بهصورت غیرمستقیم عرضه میشود؛ تابلوها و تصویرهایی که بر در و دیوار مدرسه آویخته شدهاند. انتخاب نوع کتابهای کتابخانه مدارس بیدلیل و بدون حساب نیست. مثالهایی که معلم در خلال درس برای فهم موضوعی مطرح میکند و انتخاب موضوع انشا (تعریف یک فصل سال یا یک واقعه تاریخی مشخص) فرهنگ خاصی را نیز مطرح و آن را در دانشآموزان درونی میکند. تأکید معلم بر نکتهای و یا گذشت سریع از نکته دیگری توضیح کم و یا زیاد دادن در مقابل پرسش دانشآموزی، و در نهایت نوع پوشش و رفتار اجتماعی معلم سر کلاس، هر یک بهصورت پنهان فرهنگ خاصی را ترویج میکنند. این فرهنگ در صورت رفتار کارشناسی غالباً به مرور زمان در اکثر دانشآموزان درونی و نهادینه میشود.
بخش سوم:جامعهشناسی ارتباط نهاد آموزشوپرورش با نهادهای دیگر جامعه
بخش جامعهشناسی ارتباط نهاد آموزشوپرورش با نهادهای مختلف اجتماعی، به ارتباط مدرسه با خانواده، محله، سیاست، اقتصاد، فرهنگ، مراکز فرهنگی (مسجد، زیارتگاهها، جلسات سخنرانی، فرهنگسراها)، هنری (سینما، تئاتر و موزه) و ورزشی (سالنها و ورزشگاهها) امروزه به بحث جهانی شدن میپردازد. در واقع اینکه نهاد آموزشوپرورش چگونه با نهادهای دیگر اجتماعی ارتباط دارد، چقدر از آنها تأثیر میپذیرد و یا بر آنها تأثیر میگذارد. این ارتباط نه با رویکرد سازمانی یا روانشناختی، بلکه با رویکرد جامعهشناسی دیده و بررسی میشود.
بخش چهارم:مباحث کلیدی نهاد آموزشوپرورش
بدون شک مطالبی که در این حوزه مورد بررسی قرار میگیرند، به نوعی با مدرسه، با روش تدریس یعنی معلم، با مدیریت، با آییننامهها و برنامهریزیها یعنی محتوا، یا ارتباط با نهادهای مختلف که همان حوزه سوم است، ارتباط دارند که هر یک به یک حوزه خاص متعلق هستند، ولی چون مستقیماً به هر یک از این مؤلفهها و حوزهها نمیپردازد، میتواند حوزه چهارمی را شکل دهد. در بیشتر موارد، نظریهها و تئوریهایی که در ارتباط با نهاد آموزشوپرورش توسط متخصصان رشتههای مختلف ساخته میشوند، در این حوزه فرعی قرار دارند. سپس نقدها و انتقاداتی که به بخشهای مختلف نهاد آموزشوپرورش، اعم از ورودیها (چگونگی وضعیت دانشآموزان) و یا خروجی آنها (فارغالتحصیلان) و یا چگونگی حرکت و تداوم و کارکرد نهاد آموزشوپرورش (روش تدریس و مدیریت و غیره) وارد میشوند، در این حوزه چهارم معنی مییابند. بنابراین تمامی مطالبی که به یکی از سه حوزه اصلی مطرح شده منحصر نباشند، در این حوزه فرعی قرار میگیرند [علاقهبند، 1393].
هدف جامعهشناسی آموزشوپرورش
جامعهشناسان تأکید میکنند که آموزشوپرورش یکی از راههای اجتماعی شدن کودک است و مدرسه در کنار سایر عوامل، از قبیل خانواده، اجتماع و گروههای همبازی به این روند کمک میکند. از این دیدگاه جامعهشناسی، آموزشوپرورش عبارت است از انتقال فرهنگ و عناصر ویژه آن به نسل جدید. از اینرو هدف آن مطالعه پدیده آموزشوپرورش، نحوه تشکیل و سازمانپذیری و کارکردهای عمومی آن در زندگی افراد است.
مطالعات جامعهشناسی آموزشوپرورش در سه زمینه مهم تمرکز یافته است:
- نظامهای بزرگ آموزشوپرورش؛
- تعامل در محیطهای آموزشی [علاقهبند، 1393].
آموزشوپرورش از نگاه جامعهشناسان
آگوست کنت9 (1857 - 1798)، واضع واژه جامعهشناسی، آموزشوپرورش را به منزله فرایند تهذیب و تزکیه آدمی میدانست. از نظر اسپنسر10 (1903- 1820) غایت آموزشوپرورش تدارک و تأمین زندگی بهتر برای فرد در جامعه است. به زعم وی، کارکردهای نظام آموزشی باید بسیار اندک و محدود باشد، بهطوری که نباید در پرورش فرد زیاد مداخله کند. وی معتقد بود، طبیعت حس درک خوب و بد را در انسان به ودیعه گذاشته است. هر کودک با توجه به پیامدهای رفتار و کردار خود به یادگیری میپردازد و از راه طبیعی آموزش و یادگیری، به تفاوتهای میان خوب و بد پی میبرد.
از نظر امیل دورکیم11 (1917- 1858) نیز آموزشوپرورش یک امر واقع اجتماعی است و یک عنصر اصلی جامعهشناسی محسوب میشود. در تعریف وی آمده است: «آموزشوپرورش فعالیتی است که نسل بالغ، درباره سنی که هنوز برای حیات اجتماعی نارس است، بهجای میآورد و موضوع این فعالیت عبارت است از برانگیختن و پروردن افکار و معانی و شرایط معنوی و مادی که مقتضیات حیات در جامعه سیاسی و محیط خصوصی است و طفل برای زندگی در آن آماده میشود.
برداشت دورکیم از آموزشوپرورش، از مفهومی که برای انسان قائل است، ناشی میشود. به نظر او، آدمی مآلاً موجودی اجتماعی است و در جامعه زندگی خواهد کرد. لذا ملزم به آموزش و یادگیری راه و رسم زندگی اجتماعی جامعه خویش است. پس از لحاظ او، آموزشوپرورش وسیله سازماندهی خود فردی و خود اجتماعی، بهصورت یک موجود با انضباط است که میتوان آن را به شکلگیری شخصیت و تولد اجتماعی شخص تعبیر کرد.
مانهایم12 (1947- 1893) نیز مثل دورکیم بر نقش سازنده آموزشوپرورش بهعنوان یک فرایند اجتماعی آگاهانه تأکید کرده است و آن را فینفسه تکنیک و وسیلهای برای کنترل اجتماعی، بازسازی و نوسازی جامعه میداند که در صورت استفاده آگاهانه و برنامهریزی شده، میتواند به ایجاد انسجام و یگانگی اجتماعی مدد رساند [نلر، 1388].
تحلیل نهادی آموزشوپرورش
هر جامعهای آموزشوپرورش را نهادی میکند و سازمان میدهد تا از طریق آن، افراد نسلهای جدید را پرورش دهد و بقا، دوام اجتماعی و فرهنگی خود را تضمین کند. پرورش اجتماعی و فرهنگی افراد بهمعنای جذب آنها در گروههاست؛ بهطوری که به اعضای فعال جامعه مبدل شوند. پرورش اجتماعی از آن جهت ضروری است که فردی را که به صورت یک ارگانیسم زاده شده، از راه تجربههای اجتماعی، به یک فرد انسانی تبدیل میسازد. جامعه امروز برای پرورش اجتماعی مردم خود از چند نهاد استفاده میکند که اهم آنها عبارتاند از: آموزشوپرورش، خانواده و دین. این نهادها جنبههای مختلف تربیت افراد جامعه، بهویژه کودکان و جوانان را برعهده دارند. کارکردهای نهاد آموزشوپرورش شامل آموزشوپرورش عمومی، آموزش فنیوحرفهای، تلقین ارزشها، کشف و بسط دانش جدید و کاربرد علم و دانش برای حل مسائل اجتماعی، و ارتقای سطح زندگی در جامعه است [علاقهبند، 1393]. بهطور کلی، نهاد آموزشوپرورش، به نظام آموزشی جامعه اشاره میکند. این نظام مرکب است از آموزشگاهها و دانشگاهها، برنامهها و فعالیتهای آموزشی، خطمشیها، تجهیزات و تسهیلات، اعضای آموزشی و دانشآموزان که به امر تدریس و تحصیل در نظام اشتغال دارند.
نتیجهگیری
در دنیای امروز نهاد آموزشوپرورش بسیار پیچیده شده و از تشکیلات وسیع و عریض و طویلی برخوردار است و دیگر نمیتوان تنها با یک رویکرد به آن نگریست، باید برای آن برنامهریزی کرد و مشکلات و موانع آن را از میان برداشت تا بدین ترتیب جامعه بتواند به پیشرفت و توسعه پایدار نائل آید. از این روست که ما در دانشگاههای معتبر دنیا با رشتهها و گرایشهای جامعهشناسی آموزشوپرورش (جامعهشناسی تربیتی) روانشناسی تربیتی، فلسفه تعلیموتربیت، اقتصاد آموزشوپرورش، سیاست آموزشوپرورش و حتی انسانشناسی آموزشوپرورش (انسانشناسی تربیتی) روبهرو هستیم که هر یک در تلاش هستند این دستگاه عظیم و بزرگترین نهاد اجتماعی جامعه (همچنین در جامعه ما) را با پویایی و موفقیت به پیش ببرند. اما از سوی دیگر، باید توجه داشت که رابطه جامعه و آموزشوپرورش یکطرفه نیست، بلکه جامعه برای تداوم حیات خود به مشابهت افکار، ارزشها و هنجارها در میان اعضای خود نیاز دارد که آموزشوپرورش باید آن را تأمین کند. به عبارت دیگر، آموزشوپرورش از ابتدا شباهتهای اساسی و همانندیهای موردنیاز زندگی جمعی را به وجود میآورد و در افراد تثبیت میکند؛ امری که برای انسجام و انتظام جامعه حیاتی و ضروری است. جامعهپذیری، ایجاد زمینههای ارزشی و هنجارهای مشترک و کنترل اجتماعی، سازوکارهایی هستند که آموزشوپرورش به واسطه آنها انسجام جامعه را سامان میدهد.
پی نوشت ها
1. Mechanism
2. Socialization
3. Yan Rabertson
4. Education
5. Sociology of Education
6. Social structure
7. Sociology School
8. Sociology content
9. Auguste Comte
10. Spencer
11. Émile Durkheim
12. Mannheim
منابع
1. اسفندیاری، ابراهیم (1381). آموزشوپرورش با رویکرد جامعهشناختی. انتشارات همبستگی. تهران.
2. اصلانی، بهروز (1382). آسیبشناسی ایستایی زمان در آموزشوپرورش ـنقدی بر ناتوانی آموزشوپرورش در تطبیق جامعه با زمان. مجله آموزه . شماره 17.
3. حسینینسب، داوود و علیاقدم، اصغر (1375). فرهنگ تعلیموتربیت. چاپ احرار. تبریز.
4. رابرتسون، یان (1374). درامدی بر جامعه. ترجمه حسین بهروان. انتشارات آستان قدس رضوی. مشهد.
5. شارعپور، محمود (1386). جامعهشناسی آموزشوپرورش. انتشارات سمت. تهران.
6. علاقهبند، علی (1393). جامعهشناسی آموزشوپرورش. کتابخانه فروردین. تهران.
7. قراییمقدم، امانالله (1373). جامعهشناسی آموزشوپرورش. کتابخانه فروردین. تهران.
8. گولد، جولیوس و کولب، ویلیام (1384). فرهنگ علوم اجتماعی. ترجمه باقر پرهام. انتشارات مازیار. تهران.
9. منادی، مرتضی (1392). جامعهشناسی آموزشوپرورش. انتشارات آوای نور. تهران.
10. نلر، جورج (1388). انسانشناسی تربیتی. ترجمه محمدرضا آهنچیان و یحیی قائدی، انتشارات آییژ. تهران.