اشاره
سیاستگذاری آموزشی در ایران، الگوی موجود، آسیبها و موانع و مشکلات و عملکرد و دستاوردهای آن، بهویژه از منظر خروجیهای نظام آموزشی و فاصله و شکاف آن با وضع مطلوب، و مورد انتظار، موضوع میزگردی بود که چندی پیش با شرکت دکتر مهدی نوید ادهم دبیر کل شورای عالی آموزشوپرورش، دکتر فریبا عدلی و دکتر سمیه فریدونی، از اعضای هیئت علمی دانشگاههای کشور برگزار شد. آنچه در ادامه از نظرتان میگذرد، گزیدهای از این میزگرد است.
فریدونی: آموزش بهعنوان یک محور مشخص، چه نقشی در مسائل و آسیبهای اجتماعی و کاهش آن میتواند داشته باشد؟ بدیهی است که آموزش با آسیبهای اجتماعی ارتباط دارد؛ بهگونهای که اشکالات آن بازنماییهای خود را در انواع آسیبها نشان میدهد.سؤال این است که آسیب اجتماعی چیست؟ و ما به چه چیزی آسیب اجتماعی میگوییم که آموزش میتواند برای آن کاری کند و موجب شود، آسیبها کاهش یابند یا بهوجود نیایند؟آسیب اجتماعی به هر نوع عمل فردی یا جمعی اطلاق میشود که در چارچوب اصول اخلاقی و قواعد عام رسمی و غیررسمی نباشد و ارتکاب آن باعث بههم خوردن قوانین اخلاقی و ارتباط بین افراد جامعه شود و به رواج بیبندوباری اخلاقی و قُبحزدایی بینجامد. انواع مسائلی که از آنها بهعنوان آسیب اجتماعی یاد میکنیم، مانند خشونت، رفتارهای پرخطر، اعتیاد، و انواع مسائلی از این دست، در این حوزه دستهبندی میشوند.از طرف دیگر، مهمترین کارکردهای آموزشوپرورش جامعهپذیر و فرهنگپذیر ساختن دانشآموز و همچنین کمک به حفظ یکپارچکی جامعه است.به نظر میرسد بین توسعهیافتگی یک کشور، و نبود آسیبهای اجتماعی و قدرت آموزش در آن کشور ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. برای مثال، در کشورهای اسکاندیناوی که سرانه آموزش آنها خیلی بالاست، به همان نسبت میزان آسیبهای اجتماعی پایین است. اکنون این دلنگرانی در کشور ما وجود دارد که آموزش، گفتمان اصلی سیاستگذاران ما نیست و اهمیت بالای آن، و اینکه تا چه میزان حتی کوچکترین سرمایهگذاری در آن میتواند دارای اهمیت باشد و نتایج بسیار عمیق، جدی و بلندمدتی در جامعه داشته باشد، به خوبی درک نشده باشد.برای آنکه موضوع و اهمیت آن را بیشتر نشان دهیم، به مطلبی اشاره میکنیم که مقام مسئولی در آموزشوپرورش در شورای شهر تهران، ارائه کرده است. در آنجا میگوید: دختران با خشم بالا ۶/۱۹ درصد دانشآموزان و پسران با رفتار پرخطر، ۷/۱۹ درصد را تشکیل میدهند. (خبرگزاری مهر، آذر ۱۳۹۶)آموزشوپرورش از دو طریق میتواند در کاهش آسیبها تأثیرات کوتاهمدت و بلندمدت بگذارد: یکی از آنها کاهش آسیبها در مدرسه است که به اثرگذاری روی دانشآموزان نیاز دارد.مرحله بعد که جدیتر است، بحث بروندادهای آموزشوپرورش است که دانشآموز میباید بهعنوان شهروندی مولد، جامعهپذیر و یکپارچه با اعضای جامعه وارد نظام اجتماعی شود، تا بتواند عامل بازدارنده آسیبهای اجتماعی باشد.مشاهدات میدانی دردآور هستند. بههمین خاطر احساس کردیم بهتر باشد که قدری به ریلگذاری آموزشوپرورش توجه جدیتری داشته باشیم. چرا که با توجه به حجم بالای فعالیتهای آموزشوپرورش که قابلاحترام است، بهنظر میآید نتیجه مطلوب در جهت کاهش آسیبهای اجتماعی بهدست نمیآید. شاید نیاز است که نگاه دیگری به مسیر داشته باشیم.از دکتر عدلی و دکتر نوید ادهم میخواهم که در ادامه بهطور مشخص درباره اینکه سیاستگذاری آموزش در ایران با چه رویکردی است و چه نسسبتی با الگوی مطلوب سیاستگذاری آموزش در ایران دارد، نظرات خود را مطرح کنند.
نوید ادهم: لازم است مقدمهای درباره سیاستگذاری آموزش بگویم. سؤالهای اصلی که در این حوزه اهمیت دارند، از این قرارند: اگر بخواهیم سیاستگذاری عمومی را کالبدشکافی و نقد و بررسی کنیم، یکی از اصلیترین خطاهای راهبردی در امر سیاستگذاری چه چیزی میتواند باشد؟ چه قبل از پیروزی انقلاب و چه بعد از پیروزی آن، چه خطاهای راهبردی در آموزش و فرهنگ عمومی جامعه صورت گرفته است و یا انجام دادهایم؟میدانیم که مقوله سیاستگذاری نوپاست و ادبیات آن تازه است، اما امر سیاستگذاری قبل از انقلاب هم انجام میشده است. بنابراین، این سؤال مطرح است که چرا کسانی که برنامههای اول، دوم و سوم قبل از انقلاب را تنظیم میکردند، و چه آنهایی که بعد از پیروزی انقلاب راهبردها و سیاستها را تدوین کردند، مرتکب خطای راهبردی در این مجموعه شدند؟ بهنظر من یکی از خطاهای سیاستگذاری عمومی در کشور ما، کوچکانگاری آموزشوپرورش بوده است.ما نقش آموزشوپرورش را در توسعه کشور، حل مسائل و مدیریت آسیبهای اجتماعی خیلی کوچک دیدیم و بازدهی توسعه را از آموزشوپرورش آغاز نکردیم. فکر کردیم اگر بخواهیم به تعالی رشد و ترقی توسعهای برسیم، باید از جاهای دیگری شروع کنیم؛ یعنی از صنعت و کشاورزی. اگر هم به نظام آموزش رسیدیم، فکر کردیم از آموزش عالی باید شروع کنیم.نتیجه این سیاستگذاری و سرمایهگذاریها این صحنههایی شده است که در کشور مشاهده میکنیم. ما با این بیپولی که داریم، دانشگاه داریم، اما در دانشگاه صندلی خالی داریم؛ چون دانشجو نداریم یا در آموزشوپرورش، شاگرد داریم، اما صندلی نداریم. به سیاستگذاری کلانی که اتفاق افتاده است مربوط هستند. من اسم آن را میگذارم کوچکانگاری آموزشوپرورش. چون نقش آن را در همهچیز، در سرمایه انسانی و اجتماعی، در تربیت منابع انسانی، و در کاهش آسیبهای اجتماعی کوچک شمردیم.آسیب اجتماعی چیست و چگونه به وجود میآید؟ بهنظر میرسد تجلی کارکردهای غلط ذهنی و رفتاری آدمهاست. یا بد میفهمند، یا بد میاندیشند و بد رفتار میکنند. اگر آسیبهای اجتماعی معلول، کارکردی فکری، نظری و عملی آدمیان هستند، این سؤال مطرح میشود: «بهترین سنی که میتوان کج کارکردیها را به سامان کرد، چه سنی است؟ و کجا میشود فکر و رفتار آدمیان را اصلاح کرد؟»بهنظر میرسد سنین کودکی و نوجوانی بهترین زمان برای این کار است.در بزرگسالی تغییر باور و رفتار خیلی سخت است و فرد خیلی سخت به آن تن میدهد. لذا اگر با مشکل طلاق، اعتیاد، و ضرب و شتم، خشونت و هر آسیب اجتماعی دیگر که بشمارید روبهرو میشویم، بهنظر من مربوط است به کج کارکردی در خانواده و دوران دبستان بنابراین سرمایهگذاری باید از خانواده، پیشدبستان و دبستان. آغاز شود؛ جایی که هنوز شخصیت کودک شکل نگرفته است و این قابلیت وجود دارد که فکر و رفتار و عواطف آنها را به سامان کنیم. در بحث محیطزیست و بهرهوری هم وقتی به همه اینها نگاه میکنم، احساسم این است که زمینهساز اینها میتواند آموزشوپرورش باشد که از حیث نظری کاملاً توجیهپذیر است و از نظر تجربی هم میتوان در سطح بینالملل به کشورهایی اشاره کرد که در چند دهه اخیر در صف کشورهای توسعهیافته قرار گرفتند و این مسیر را طی کردند. آنها معمولاً از کودکان شروع کردهاند و آنها را کوچک ندیدهاند. آینده جامعهشناسان را در تصویر مدرسه امروز نگاه کردهاند و به این ترتیب توانستهاند، آسیبها را مهار کنند.داگلاس مورس، برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال ۱۳۹۴، میگوید: اگر میخواهید بدانید کشوری توسعهیافته است یا خیر. سراغ کارخانه، ابزار و فناوریاش نروید. ببینید در دبستانها و پیشدبستانها چه خبر است و چگونه کودکان را آموزش میدهند. مهم نیست چهچیزی آموزش میدهند، بلکه باید ببینید چگونه آموزش میدهند. اگر کودکان را پرسشگر خلاق، صبور و دارای روحیه تعامل،گفتوگو و مشارکت بار میآورند، آن کشور را توسعه یافته بدانید.بنابراین سیاستگذاریهای کلان کشور ما باید به این قضیه معطوف شوند. اما متأسفانه سیاستگذاران و تخصیصدهندگان منابع به این باور نرسیدهاند. باوری که ما معلمها رسیدهایم، اما آنها نرسیدهاند و در نقش نظام آموزشی کوچکانگاری داشتهاند. این کوچکانگاری حتی درون خود نظام آموزشی هم وجود دارد. برای مثال، حقوق استادان را مشاهده کنید. چند برابر حقوق معلمان است. چرا همکاران، بهمحض اینکه لیسانس آنها به فوقلیسانس تبدیل میشود، دیگر در دبستان نمیمانند و وقتی دکتر میشوند، در آموزشوپرورش نمیمانند و میروند دانشگاه؟ چون استادان دانشگاه شخصیت ویژه و حقوق بهتری دارند. لذا این میشود یک خطای راهبردی.من معتقدم رسالت اصلی آموزشوپرورش ما پیوند گذشته، حال و آینده است. هیچ دستگاه دیگری این مسئولیت را ندارد که گذشته را بشناسد، به زبان امروز ترجمه کند و برای زندگی فردا در اختیار بچههای امروز قرار دهد. با یک نگاه آیندهپژوهانه، این میشود کارکرد اصلی آموزشوپرورش. اما از آنجا که نگاه دیگری حاکم بوده است. آموزشوپرورش نتوانسته است این فعالیت را انجام دهد.با توجه به این مسائل سالهاست که کارشناسان و متخصصان به این نتیجه رسیدهاند که نظام آموزشوپرورش باید بازنگری و بازمهندسی شود.در همین راستا طرحی با عنوان «تحول بنیادین آموزشوپرورش» که از اواخر دهه ۶۰ آغاز شده بود در آذر ماه ۱۳۹۰ به تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی رسید که بنده نیز در آن سهم و نقش داشتهام، و حدود ۱۰ سال است که در حال فراهم آوردن زمینههای اجرایی آن هستیم.اگر همکاران و همه عوامل همکاریهای لازم را داشته باشند، امیدوار هستیم که آموزشوپرورش ما با اجرای آن همان بشود که باید. بچههای ما با استعداد هستند و در محیطی مملو از اطلاعات بزرگ شدهاند. چنین بچههایی در آموزشوپرورش اقتضائات دیگری را میطلبند.
عدلی: بنده پاسخ سؤالی را که داشتند از دکتر نوید دریافت نکردم. بفرمایید مدل غالب چیست؟ شما بهعنوان راهنمای عمل به سند اشاره کردید. آیا سند را یک سیاستگذاری میدانید یا راهنمای عمل؟من آن را سیاستگذاری میدانم، نه خطمشیگذاری. باید بگویم، اینگونه نیست که قبل از آن هیچ رویکردی در آموزشوپرورش ما حاکم نبوده است. همانطور که اشاره فرمودند، تا کنون یک سند یا سیاستگذاری غیرمکتوب حاکمیت داشته است. اما اینکه آموزشوپرورش دیده نشده است، یک فرایند تاریخی دارد.در حالحاضر که پارادایم جهان تغییر کرده و از «تولید محوری» به سمت «خدمتمحوری» حرکت کرده و آموزشوپرورش هسته مرکزی تمام صنایع و سایر امور شده است، ما چه توجهی به آن کردهایم؟ وقتی آموزشوپرورش مرکز تمام پدیدهها شده و خودش هم متحول شده، و در واقع چهار دهه است معنای آموزشوپرورش تغییر کرده است، ما طی این مدت چه کردهایم؟ من یک سلسله پرسش برای تفکر دارم؛ اینکه چرا ما بچهها را میسپاریم به آموزشوپرورش؟ یا اینکه بچههای ما چرا مدرسه میروند؟ آیا آقای وزیر میدانند چه مشکلی در فرادید بچههای ما قرار دارد؟بنده بهعنوان یک بزرگسال شک دارم و نمیدانم قبله و قطبنمای تعلیموتربیت چیست؟شما اصطلاح «حیات طیبه» را شنیدهاید. من با ۴۰ مدیر مصاحبه کردهام. یک نفر از آنها نگفت حیات طیبه چیست. همه فکر میکردند یک پارادایم است؛ یک بهشت است که به آن میرسیم. کی و چگونه را نمیدانستند. کنجکاو شدم تا ببینیم دیگران درباره رسالت خودشان چه میگویند. در یکی از نظامهای آموزشی که رتبه بیستم را دارد، دیدم نوشتهاند رسالت من افزایش موقعیت دانشآموزان است تا آنها را برای زندگی کردن در دنیای جهانیشده آماده کنم؛ در شرایطی که تضمین دسترسی برابر در آموزشوپرورش را داشته باشیم.در دنیایی که فناوری در جزئیترین امور زندگی ما نفوذ دارد، در برخی مدارس تلفنهای همراه و لپتاپها را از بچهها میگیرند. کجای تعلیموتربیت ما فناوری محور است؟ از طرف دیگر، در دانشگاه هم فناوری فقط به یک پاورپوینت یا چند اسلاید محدود است.چرا آموزشوپرورش دارد از نظر بودجه فقیرتر میشود؟ ما وقتی بودجههای جهانی را برای آموزشوپرورش مشاهده میکنیم، میبینیم از بالای ۱۷ درصد شروع میشود، اما بودجه ما از سال ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۸ با کاهش مواجه شده است.شما محتوای برنامهها و فیلمهای صدا و سیما را به مدت یکماه تحلیل کنید. رویکرد تعلیم و تربیتی در آنها اصلاً دیده نمیشود. اینها مجموعه سؤالاتی هستند که مایلم درباره آنها گفتوگو کنیم.برای اینکه روشن شود جامعه ما تعلیموتربیت را نمیبیند و در نظر نمیگیرد به آمارها توجه کنید: براساس گزارش توسعه انسانی سازمان ملل در سال ۲۰۱۷ رتبه ایران در جهان بین ۱۴۹ کشور به ۱۱۷ تنزل پیدا کرد.یا رتبه آزادیهای ما در بین ۱۴۹ کشور ۱۴۴ است. این آمارها نشان میدهند که تعلیموتربیت در جامعه ما دیده نشده است. (خبرگزاری آنا ۴ دیماه ۱۳۹۶)دبیر کل شورای عالی آموزشوپرورش میگوید، آموزشوپرورش، مطلوب نیست و میگویند از ۳۳۰ هزار معلم جذب شده، ۲۸۰هزار نفر آنها آموزش ندیدهاند. یا بحث ترک تحصیل زودهنگام را در بعضی از مناطق مثل سیستانوبلوچستان داریم.تعلیموتربیتی که بسان یک جزیره است، کجای این مسائل را دیده؟ آیا به غیر از این است که در چنین شرایطی به آسیبهای جامعه دامن زده میشود؟نگاهی بیندازید به اینکه چرا آموزشوپرورش جزیره شده است.وقتی دختر و پسر ما بهعنوان دیپلم از مدرسه بیرون میآیند، فقط یک کارنامه در دست دارند اگر به کنکور راه پیدا نکنند، چه خواهند داشت جز یک کارنامه که تمام هویت و زندگی آنان است؟این کارنامه برای دو گروه دو معنا دارد: ده درصد بازیگر و ۹۰ درصد تماشاچی هستند. یا بهقولی ۱۰درصد نخبه و ۹۰ درصد پخمه هستند. کسی که شاگرد اول نشده است. هیچ جایی ندارد. او را دعوت کردهاند که موفقیت دیگران را ببیند. کی به او اعتمادبهنفس دادهاید؟ شعور سیاسی و سوادی را که «یونسکو» تعریف میکند، کی به او دادهاید؟ درست است که سیاستگذاران ما آموزشوپرورش را ندیدهاند، ولی من و شما هم آن را ندیدهایم و به این نیازهای بچهها پاسخ ندادهایم. در سطح ملی ما به دانش کارآفرین نیاز داریم. از این کارنامه که همه ما تجربه آنها را داریم، کاری برنمیآید.ریاضی ۲۰، جغرافیا ۱۸. اما وقتی میخواهیم کالایی بخریم جمع و تفریق یادمان میرود. چون دانش آن را کاربردی نکردهایم. در واقع مدرسه هیچ ربطی به زندگی روزمره پیدا نمیکند، در حالیکه کیفیت آموزش قویترین پیشبینیکننده اقتصاد ملی و جهانی است.در سطح جهانی هم وضع بهتر از این نیست. گزارشهای متعددی وجود دارند که در کشورهای مثل کشور ما، از هر هزار کودک که وارد جامعه میشوند، ۶۰ نفر دو مهارت خواندن و حساب کردن را دقیق بلد نیستند. در جستوجوهایم پژوهشی را دیدم به عنوان کاربرد آموزههای دوران مدرسه در زندگی ما چقدر است؟ از ۲۰۷۰۱ نفر سؤال شده بود: «اگر مدرسه نمیرفتید، چه میشد و چه چیزی گیرتان میآمد؟» ۴۳ درصد گفتهاند مدرسه پنج درصد در زندگیشان تأثیرداشته و ۹۵ درصد وقتشان هدر رفته است. جالب اینکه پژوهشهای جهانی نشان دادهاند که کودکان باید ساعت ۹ تا ۹:۳۰ به مدرسه بروند، اما ما آنها را از ساعت ۷:۳۰ به مدرسه میفرستیم مشاهده هم میکنیم که خیلی از بچهها دوست ندارند ادامه تحصیل بدهند و آنهایی که ادامه میدهند، با کارنامهای فارغالتحصیل میشوند که به گفته خودشان، پنج درصد در زندگیشان تأثیرگذار است. درست است که بودجه کم است اما در واقع ما جایی هزینه کردهایم و پول دادهایم که از دست رفته است. علاوه بر آن، اعتمادبهنفس را هم از بچهها گرفتهایم.اگر مسئولی اینجا بودند، از ایشان میپرسیدم: چرا بین سندهای موجود در بخشهای مختلف تفاوتی دیده نمیشود؟ در واقع شباهتهای زیادی بین سند آموزشوپرورش، صنعت، و بهداشت و اقتصاد وجود دارد. برای اجرای سند تحول پنج سال فرصت بود. چه شد؟کدامیک از این کارگروهها تحقق پیدا کرد؟ تا آنجا که میدانیم تازه یکی دو تا از آنها شروع بهکار کردهاند؛ با توجه به اینکه هر پنج سال یکبار پیشرفت کار سند باید ارزیابی شود.بهطور مشخص سؤال این است که آموزشوپرورش بهعنوان یک وزارتخانه مستقل چه تعریفی از آموزشوپرورش دارد؟کودکانی که از شش سالگی تحویل گرفتید و ۱۲ سال بعد تحویل دادید، چه توانایی و مهارتی دارند.
نوید ادهم: بحثهای خوبی مطرح کردند، هر چند بنده با بخشهایی از مباحث ایشان موافق نیستم. این نشستها مزیتهایی دارند، اما انتظار و امید این است که دوستان بعد از طرح موضوع به سمت راهکارها هم بروند.چون فقط با ذکر مسائل و آسیبشناسی مشکل حل نخواهد شد.بنده بهعنوان عضوی از خانواده آموزشوپرورش، سالهاست با همین دغدغهها روبهرو بودهام.آموزشوپرورش مشکل دارد و از مشکلات دیرینهای رنج میبرد. اکنون پرسش این است که:چه باید کرد؟ یک راه این است که در مقام منتقد فقط نقدها را بیان کنیم که هر چند ضروری است، اما کافی نیست. دوم اینکه برویم برای اصلاح و چارهای بیندیشیم که یکی از دغدغههای مسئولان آموزشوپرورش و آموزش عالی همین است. چنین نگرانیهایی موجب شدند «سند تحول و بنیادین» تدوین شود و به تأیید دو مرجع سیاستگذار، یعنی «شورای عالی آموزشوپرورش» و «شورایعالی انقلاب فرهنگی» برسد.ما به این نتیجه رسیدیم که باید برای حل مشکلات چارهای بیندیشیم، لذا طی پنج تا شش سال تحقیق، حدود ۸۰ طرح و مطالعه تطبیقی گسترده به اجرا درآمد. سند تحول خروجی آن است. امیدوار هستیم با عملیاتی شدن آن برخی از مشکلات حل شود.چرا به سند نیاز داشتیم و پیشفرض دستاندرکاران آن چه بود؟ در زمان طراحی سه گام و چهار اقدام را پیشبینی کردیم . سه گام عبارت بودند از: طراحی، آمادهسازی و اجرا. در حال حاضر در دوره آمادهسازی قرار داریم. در اینجا به برخی از دستاوردها اشاره میکنم تا شاید پاسخی هم باشد برای سؤالهایی که اشاره فرمودند.ما از اصل مهندسی همزمان بهره بردیم و برای اجرای آن هم مدل ترکیبی را انتخاب کردیم.چنانچه شرایط و الزامات فراهم بیایند و موفق به اجرای سند، شویم، میخواهیم این تغییرات حاصل شوند تا پاسخ خیلی از منتقدان و صاحبنظرانی باشند که به حق نقدهایی دارند.نظام و نهاد آموزش ما امروز تمام هم و غمش این است که مجموعهای از دانش، معلومات و محفوظات را دانشآموز بیاموزد. ما مصمم هستیم وضع موجود را تغییر بدهیم و آموزشوپرورش را به نهادی فرهنگی، تربیتی و اجتماعی تبدیل کنیم. به این معنی که کارکرد اصلی آموزشوپرورش فراهم آوردن تربیتپذیری بچهها باشد.تربیت که در سند از آن نام برده شده در همه ابعاد وجودی انسان مطرح است.کودک ضمن آنکه باید از نظر اعتقادی و اخلاقی تربیت شود، به تربیت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و حرفهای هم نیاز دارد. در این نظام کودکان باید تربیت زیستی ـ بدنی علمی و فناوری بشوند و نهتنها فناوری را بیاموزند، بلکه مهارت و شایستگی زیست در عصر فناوری را هم یاد بگیرند.اینها بحثها و مواردی هستند که دنبال میکنیم. در حال حاضر نیز بهدنبال زمینهسازی اجرای سند هستیم.اقداماتی که تاکنون انجام شدهاند، از این قرارند: در پایه ششم دبستان، دو درس اضافه کردیم که در طول ۸۰ ـ ۷۰ سال اخیر در آموزشوپرورش نداشتهایم:• یکی درس «تفکر و پژوهش» است. میگفتند آموزشوپرورش حافظهمحور است و اصلاً پژوهیدن، اندیشه و خردورزی را یاد نمیدهد. لذا ما این درس را در پایه ششم آوردیم و معلمان هم برای تدریس آن آموزش دیدند. این درس خیلی مورد رضایت بچهها واقع شده است.• دوم قرار دادن درس «کار و فناوری» در پایه هفتم است.در این راستا به سبک زندگی هم فکر کردیم و در پایه دوازدهم کتاب «تحلیل و مطالعات فرهنگی» را آوردیم که تقاضا میکنم کتاب را ملاحظه بفرمایید. در آنجا سعی بر آن بوده است که بچهها فهمی فرهنگی از پدیدهها بهدست آوردند. چون وارد عصر پارادایم فرهنگی میشویم، کودکان باید مهارت و فهم فرهنگی زیستن را پیدا کنند.مواردی هم داشتیم که رسانهای شدند. یکی از آنها بحث حذف آزمونهای زائد بود که در دبستان از پایههای اول و دوم گرفته میشد تا برای تیزهوشان انتخاب شوند. ما آنها را حذف کردیم. هر چند عوامل بیرونی اجازه ندادند تا آنچه پیشبینی کرده بودیم، بهطور کامل اجرا شود، اما ۷۰ درصد آن را اجرا کردیم. این عوامل بیرونی همانهایی هستند که تحتعنوان مافیای کنکور از آنها نام میبریم.امیدوارم روزی استادان و محققان خودشان علیه کنکور قیام کنند و این سد را از سر راه آموزشوپرورش بردارند. تحلیل ما این است که در ۷۰ درصد آزمونهای تست موفق شدهایم.برای نشاط و شادابی مدرسه، طراحی ساختمان و تجهیزات و مناسبات انسانی، تدریس معلم، کتابهای درسی، در و دیوار مدرسه و رنگآمیزی آنها و موضوعهای اینچنینی که به زیبایی برمیگردد و برای یادگیری انگیزه فراهم میآورد. اقداماتی انجام شده و یا درحال انجام است. در نتیجه چنین اقداماتی شاهد بهبود عملکرد مدرسه، و دانشآموزان هستیم.اگر موفقیت و بهبود عملکرد را براساس همین شاخص کنکور بخواهیم بسنجیم، وقتی در «ایرانشهر» از یک کلاس ۱۷ نفره، هر ۱۷ نفر در رشته پزشکی قبول شدند، این نشان میدهد اتفاقی در مدرسه افتاده است و مدیر و معلم زحمت کشیدهاند.دوستان به اصطلاح «حیات طیبه» که در سند آمده است، نقد دارند و بهگونهای ترسناک آن را مطرح میکنند که نمیشود نزدیک آن شد. اما باید بدانیم حیات طیبه یعنی یک زندگی خوب و پاک مبتنی بر مفاهیم و ادبیات دینی و در چارچوب خوب زیستن. بچهها باید مهارت خوب زیستن را بیاموزند. باید بدانیم در کتابهای درسی گذشته، به خصوص پایه اول دبستان، فقط مهارت خواندن و نوشتن مطرح بود. اما در حال حاضر چهار مهارت آموزش داده میشوند: خواندن، نوشتن، شنیدن و سخن گفتن و بر همین اساس به مدت یک تا دو ماه بچهها تصویرهای کتاب را میبینند تا بیندیشند و سؤال کنند. در واقع کتاب اندیشیدن و پرسیدن را هم یاد میدهد.اشاره کردند به زبان فارسی. زبان فارسی زبان ملی و مادری ماست. بهنظرم باید دو راهبرد داشته باشیم. همانگونه که در قانون اساسی آمده است، آموزش کتابهای درسی باید به زبان فارسی باشد، اما درباره زبان بومی کودکان در سند آمده است که دوره پیشدبستانی دوره انتقال باشد که در حال انجام است. چهار سال پیش فقط ۳۷ درصد کودکان در دوره پیشدبستانی حضور داشتند که در حال حاضر این رقم بالای ۶۵ درصد رسیده است. محور بحثهای آن انس و شوق مدرسه و بحث آموزش زبان فارسی است. البته در مناطق دور افتاده و در جایی که نتوانستهایم پیشدبستان را تعمیم بدهیم، یک دوره یکماه قبل از دبستان را در شهریور برگزار میکنیم تا بچهها زبان فارسی را آموزش ببینند. درباره سهم بودجه، بنده بهعنوان ناظر عملکرد در آموزشوپرورش شاهد تلاش مسئولان هستیم. اما باید بدانیم این موضوع به مجلس مربوط است و در آنجا هم به دلیل آن خطای راهبردی که اشاره کردم این اتفاق میافتد.اما درخواستها و فریادها بلندند.عددی که درباره آموزش ندیدن معلمان از زبان معاون بنده اعلام کردید، فکر میکنم اشتباه باشد. ما معلمی نداریم که دوره ندیده باشد. حتی اگر باشند، تعدادشان بسیار اندک است؛ نه ۲۸۰ هزار نفر. در قانون هم هست که ورودی آموزشوپرورش باید از دانشگاه فرهنگیان تأمین شود و این از دستاوردهای سند است که دوره مدیریت را بهعهده دانشگاه فرهنگیان گذاشته است: اول، باید ورودیها دورهها را تأمین کند، و دوم نیروهای موجود را توانمند سازد و ارتقای کیفیت بدهد.سند تحول بنیادین مجموعهای اساسی و مبتنی بر پژوهش است که یا نگاهی آیندهپژوهانه تدوین و تنظیم شده است. اگر تمام نهادها و ارگانها همکاری کنند، بهدلیل راهبردها و راهکارهایی که در سند آمدهاند، میتوانیم بسیاری از مشکلات را مرتفع کنیم. همچنان که در حالحاضر مدرسههایی داریم که مدرسه تراز محسوب میشوند و خیلی دقیق و متناسب با اقتضای زمان کار میکنند و به بچهها اعتمادبهنفس بالا، پرسشگری و پژوهشگری آموزش میدهند.شما لطف کنید یکبار به جشنوارههای ما مراجعه بفرمایید. خواهید دید که در جشنوارههای خوارزمی و جابربن حیان، و جشنواره فرهنگی هنری، کودکان بسیار پرانرژی و با نوآوری و خلاقانه از سراسر کشور حضور پیدا میکنند. اما اینکه همه بچهها این گونه هستند، خیر، اما این راهبرد و میدان بروز و شکوفایی استعدادها وجود دارد.
فریدونی: ما در اینجا میخواهیم سند تحول را بهعنوان نقشه راه در نظر بگیریم.دغدغهای که وجود دارد این است که یکی از مهمترین مؤلفههای سندی که سیاستگذاری میکند، استفاده از مفاهیم قابل سنجش و قابل اندازهگیری است. چنین سندی نمیتواند مفاهیمی داشته باشد که افراد از آن تلقیهای متفاوت داشته باشند. مفاهیم هر چقدر ارزشمند باشند، از آنجا که بعضی از آنها بیشتر شبیه به یک آرمان هستند، نمیتوانیم آنها را بهعنوان سیاستگذاری و خواهش بپذیریم. اگر حیات طیبه را بیان میکنیم، باید شاخصهای اندازهگیری آن را هم تعیین کنیم. مدرسه چه اندازه میتواند به حیات طیبه برسد و یک دانشآموز چقدر به آن رسیده که دانشآموز دیگر نرسیده است؟
بیشترین دغدغه مطرح شده در این زمینه است.مطلب دیگر این است که این روزها افراد متفاوت پیرامون مشکلات از منظر آسیبشناسی صحبت میکنند. در حالی که به نظرم باید از نگاه آسیبشناسانه خارج شویم و به چه باید کرد فکر کنیم. باید کاری کرد، هر چند کوچک باشد.جناب دکتر لطفاً بفرمایید.نسبت سیاستگذاریهای آموزشوپرورش با آسیبهای اجتماعی چیست؟شما میدانید که هم این آسیبها در مدارس و بازنمایی آنها در جامعه زیاد شده است. از این موضوع چه تحلیلی دارید؟ادهم: شما فرمودید آسیبهایی که در مدرسه وجود دارند و بازنمایی آنها در جامعه. شاید بشود گفت آسیبهایی که در جامعه وجود دارند، در مدرسه بازنمایی میشوند. نکته دوم، احساس میکنم که جامعه اما امروز در تشخیص و آسیبشناسی بسیار قوی و توانمند شده است، اما در تجویز درمان و ارائه نسخه توان کمی داریم و در اجرای راهکارها بسیار ضعیف هستیم.
این موضوع در مورد سند تحول هم میتواند اتفاق بیفتد. سند تحول در بسیاری از کشورهای دیگر هم طراحی شد، اما اجرا نشده و شکست خورده است. در اینجا هم اگر نتوانیم آن را خوب اجرا کنیم، شکست میخوریم حتی اگر کتاب «گام و سفیر» را ملاحظه کنید، میبینید که ارقام و آمار میگوید: ۷۵ تا ۸۰ درصد برنامهها و تحولات اجتماعی و اقتصادی شکست میخورند و با شکست مواجه میشوند.یکی از دلایل آن مدیرانی هستند که میخواهند با منطق دیروز تحولات امروز و فردا را رقم بزنند. این موضوع سند تحول ما را هم تهدید میکند. ما در اجرا مشکل داریم، نه در برنامهریزی. در ارزیابیهای برنامههای توسعهای کشور که قبل و بعد از انقلاب صورت گرفتهاند، در حالت خوشبینانه گفتند: بین ۳۵ تا۴۰ درصد این برنامهها اجرایی شدند.
یعنی نتوانستیم ۶۰ تا ۷۰ درصد برنامه را عملیاتی کنیم که بخشی از آن به برنامهریزی و بخشی به تصویبکنندگان و قسمت اعظم آن به مجریان برمیگردد.اگر اجازه بدهید پرانتزی باز کنم و خواهشی از دوستان داشته باشم. اینکه ما در اجرا مشکل داریم، زمانی حاد میشود که نگاهی منفی هم حاکم شود؛ بهگونهای که احساس شود، عدهای بدشان نمیآید که نگاه منفی را القا کنند. این حس منفینگری عامل بسیار بسیار شدیدی است برای جلوگیری از اجرای طرحها و برنامهها و این خطری است که همه ما را تهدید میکند.در پاسخ به سؤالی که فرمودند، به نظر من راهبرد اصلی سند پیشگیری است، نه درمان.
اگر مصونسازی را وجهه همت خود قرار دهیم، کودکان در ابعاد گوناگون فکری و نظری سالم تربیت میشوند و کمتر دچار آسیب خواهند شد. باید کاری کنیم که دانشآموز در مدرسه شاداب باشد. مدرسه، کتاب درسی، و معلم را دوست داشته و برایش احساس رضایتمندی ایجاد شود. یکی از شرطهای آن تحقیر نشدن کودک در مدرسه است. باید کرامت و عزتنفس کودکان را پاس بداریم و تحقیرشان نکنیم. سند به صراحت بر کرامت و عزت نفس تأکید میکند.یکی از عواملی که میتوانست بهخصوص در دوره ابتدایی موجب تحقیر شود، رقابتهای سنگینی بود که اشاره شد.یکی از عاملهایی که همزمان با تنظیم سند آن را شروع کردیم، پرداختن به عامل آسیبزایی مثل امتحانات و نمرههای ۱۸ و ۵/۱۸ و پایینتر بود که موجب رنجش بچهها میشد. در واقع قبل از آنکه ارزشیابی توصیفی را در پاسخ به این سؤال مطرح کنیم، کلاس اول دبستان ما تقریباً از یک میلیون دانشآموزی که داشت، حدود ۲۵۰ هزار نفر همان سال اول مردود میشدند. یعنی همان اول مارک تو نمیتوانی بر پیشانی کودک میخورد که آن را حل کردیم. در حال حاضر ارزشیابی توصیفی داریم که معلمان با تجربه به پیشواز آن رفتند و الان هم میروند.
تحقیقات انجام شده نشان میدهند که این تصمیم درست بوده است؛ هر چند در جاهایی با کاستیهایی مواجه هستیم. این نوع تدابیر که به پیشگیری میانجامد و به صیانت از سلامت جسم و جان بچهها منجر میشود، راهبرد مورد تأیید سند است و مصونسازی محسوب میشود.اما در آن سوی قضیه هم برای درمان چارهاندیشیهایی شده است و بحثهای مشاورهای داریم. در حال حاضر آییننامهای در دست بررسی است که تا چند هفته دیگر به صحن علنی مجلس شورا خواهد رفت، باعنوان «آییننامه راهنمایی و مشاوره» و به دانشآموزان اول دبستان که آسیب دیدهاند یا در معرض آسیب هستند، مشاوره داده میشود.
با توجه به اینکه انجام مشاوره در دبیرستان هزینهبر است و نیاز به نیروی کارآمد را دو برابر میکند، لذا، بهعنوان سیاستگذار به این نتیجه رسیدیم و تصمیم گرفتیم این آییننامه را اجرا کنیم. همایش نیز در این راستا برگزار کردیم و خواستیم دانشگاهها در جهت رفع کمبود مشاور ما را یاری دهند و نیاز ما را تأمین کنند، تا نقطه آغاز مشاوره را از دبستان داشته باشیم.بهطور کلی سیاست آموزشوپرورش در مواجهه با آسیبها مبتنی بر اصل مصونسازی، پیشگیری و تأمین سلامت عاطفی، روانی و جسمانی بچههاست. اما برای کسانیکه آسیبدیده یا در آستانه آسیب هستند، از هستههای مشاوره فعال کمک گرفته میشود.
عدلی: مطالبی که ارائه کردم، مستند به سایت آموزشوپرورش هستند. نکته دیگر اینکه نقد یک موضوع به معنای دوست نداشتن آن نیست. مشکل ما و شما این است که شما میگویید ارزشیابی توصیفی کردید. اگر ما ارزشیابی نخواهیم، چه کسی را باید ببینیم؟ ماهیت عمل فرقی نمیکند شما میخواهید عدد را به «ج» و «د» تبدیل کنید. ارزشیابی در دنیا رخت بر بسته است. هر دو نوع همگرا و واگرا بودن، هر دو اشتباه است. پارادایم را عوض کنید.مدرسه جایی است برای زندگی. وقتی آن را به کارخانه یادگیری تبدیل کنید، کنکورمحور میشود. وقتی سیاستگذار میگوید شاگرد اول امتیاز دارد، من به دنبال سازوکارهای اولشدن میگردم. لطفاً چرخه سیاستگذاری و عمل را به هم پیوند دهید. این چرخه معیوب است.مشکل ما پارادایمی است. هنوز باورمان نشده که مفهوم آموزشوپرورش عمیقاً تغییر کرده است.سند مشکلاتی دارد که پیشبینی کردهاید مورد ارزیابی قرار میگیرد. اما سند دغدغه من و شما نیست.
چون ماهیتی آرمانی دارد. بیایید خطمشیگذاری کنید تا شاخصهای جهانی را داشته باشد، شفاف، سنجشپذیر و پاسخگو باشد.بهنظر من پژوهش در سند نیست. مفاهیمی در سند آمدهاند که در زندگی روزمره ما نیستند.چرخه سیاستگذاری و عمل خیلی کوتاه شده است. من مشکل را از درک خطمشیگذاری میدانم.من معتقدم مشکل ما از زمان مشروطه شروع شده است که آموزشوپرورش تمرکز پیدا کرد، و زیر نفوذ دولت قرار گرفت و اجباری شد. البته این موضوع تا حدی خوب است. اما نمیتوان پذیرفت که پرسشگری و شفافیت نداشته باشد.شما که به دنبال تمرکززدایی هستید، به تعداد ۳۱ استان کشور خطمشی بنویسید و مدیریتها را در استانها آموزش بدهید. تمرکززدایی را بالاخره از جایی باید شروع کرد.
نویدادهم: پیش فرض دستاندرکاران و تنظیمکنندگان سند این بود که آموزشوپرورش ما قابل دفاع نیست و به تحول نیاز دارد. به همین دلیل سند تحول تهیه و ارائه شد.ادهم: درباره پژوهش باید عرض کنم، ما دو سه سال تأخیر داشتیم تا پژوهشها به نتیجه برسند. لذا تحقیقات و پژوهشهایی که بهصورت میدانی انجام شدند، بسیار گسترده و ویژه بودند.درباره تمرکززدایی باید بگویم، این واژه را قبول نداریم و بهجای آن از «کاهش تمرکز» استفاده میکنیم. بخشنامهای هم در این راستا به استانها ارسال شده است. ذیل سند تحول، با توجه به شرایط استان خودشان، سند و برنامه تهیه کنند و آموزش در استانها هم در حال اجراست.
در بحث فرهنگ و نگاه فرهنگی موافقم و اینکه پارادایم جدیدی در سطح جهانی در حال اتفاق است و آن رفتن به سوی پارادایم فرهنگی است. توجه میدهیم به اینکه در سند، تأکید شده است.زیر عنوان «رویکرد فرهنگی ـ تربیتی»، بر اینکه نگاهمان باید فرهنگی باشد، تأکید شده است. چون معتقدیم کارکرد آموزشوپرورش کارکرد فرهنگی است و آموزشوپرورش در بستر فرهنگی جامعه جریان پیدا میکند. ما با فرهنگ جامعه داد و ستد داریم و آموزشوپرورش استانهای ما هم خیلی مشترکات زیادی دارند، اما گرایشهای خاص هم دارند. لذا در برنامه درسی گفتهایم. ۱۰ تا ۲۰ درصد برنامه را مدرسه تنظیم کند. این از نوآوریهای سند است. در سند واژه «چند تألیفی » را به کار بردهایم تا براساس اقتضای بوم و منطقه تألیف کتاب هم صورت گیرد.امیدوار هستیم بتوانیم اندیشه فرهنگی شدن را عملیاتی و فهم و ادراک درستی از فرهنگیشدن پیدا کنیم. کتاب «مطالعات فرهنگی» که در پایههای ۱۱ و ۱۲ درس داده میشود، کمک میکند دانشآموزان را به گونهای تربیت کنیم که درک فرهنگی مناسبی داشته باشند.
توجه کنید در سند مفاهیم تازهای مطرح شدهاند. از جمله «تربیت پذیری» به جای «تربیت کردن» آمده است که همان مثال خمیر و انسان را شکل دادن یا فراهم کردن مسیر و انتخاب است. در سند یکی از پرکاربردترین کلیدواژهها «انتخاب آزادانه وآگاهانه» است که در جایجای آن آمده است. اگر فرصت کردید سند را مطالعه کنید. حتماً با تأکید که بر این کلیدواژه شده است، بیشتر مواجه خواهید شد.روح سند بر انتخاب و اختیار دانشآموز تأکید میکند. در بحث یکتألیفی، بهمعنی استفاده از یک کتاب، و چندتألیفی، یعنی قدرت انتخاب آمده که متأثر از سند است.درباره تمرکززدایی نیز در سند بر مشارکت حداکثری مردمی تأکید شده است. چرا که ما دارای ۷ تا ۱۱ هزار سال سابقه تربیتی و آموزشی غیردولتی هستیم و تمدن آفریدهایم. در سند نیز بر رفتن به سمت و سوی این تجربههای موفق تأکید شده است.در بحث دینی بودن که دوستان حساسیت نشان میدهند، از آنجا که ما در یک جامعه دینی زندگی میکنیم و در قانون اساسی به ادیان به رسمیت شناختهشدهای اشاره شده است، سند نیز با فشار و اجبارهای دینی مخالف است. فهم ما همانگونه که در سند آمده است، درباره دین اجبار و اکراه را نمیپذیرد.من هم موافق هستم که مشکلات طبقهبندی دانشآموزان و مدرسهها دارد به ما لطمه میزند.
در سال گذشته خیزی برای تیزهوشان برداشتیم، اما موفق نشدیم؛ چرا که جامعه همراهی نکرد. مخالفان با مصوبه شورایعالی آموزشوپرورش به میدان آمدند. لذا از شما عزیزان انتظار دارم، اگر تشخیص دادید، در فضاهای مختلف به میدان بیایید تا کار به سرانجام برسد. ما اصرار داشتیم تیزهوشان جمع شود، اما فشارهای دیگران باعث عقبنشینی ما شد. این اقتضای جامعه است. در این جراحیها باید همراهی کنید.وقتی پدر و مادری تمام هم و غم خودشان را گذاشتهاند برای اینکه فرزندشان به مدرسه تیزهوشان برود و متوجه نمیشوند که کودک چه زجری میکشد، حتی جلوی مجلس تحصن کرده است که به داد ما برسید، دارند تیزهوشان را از ما میگیرند، !چه باید کرد؟ آسیب جداسازی نه تنها به تکبر میانجامد، آسیبهای فراوان دیگر هم دارد. باید با همراهی جلوی آن را بگیریم.
البته باید بدانیم که پرداختن به نخبهها امر دیگری است و روشی متفاوت دارد.باید دست به دست هم بدهیم و تجربهها و برنامهها را اجرایی کنیم. سند هم قابل نقد است، اما بگذاریم عملیاتی شود و اشکالات آن بررسی و رفع شوند. در انتهای فصل هشتم هم بررسی آن هر پنج سال یکبار آورده شده است.در موضوع همزبانی و ارتباط با معلم و خانواده، سند از نظر تدوینکنندگان به قانون اساسی توجه دارد که ذیل آن باید قوانین موضوعه تدوین و دقیق شوند و سند را عملیاتی کنند. برای مثال کتابهای درسی در ۶ ـ ۵ سال اخیر تألیف شدهاند، با ۵ یا ۱۰ سال قبل از آن کاملاً متفاوت هستند. برای آنکه یک زمان تک مؤلفی بوده است، پنج سال اخیر تیم مؤلفان با تخصصهای خاص خود کتابها را تألیف میکنند.