اگر اخلاق اجتماعی را مجموعه قواعد مشترک انتظام بخشی تعریف کنیم که متضمن خیر اجتماعی است و کنش و رفتارهای ما را منظم و پیشبینیپذیر میکند. نظام آموزشی ما چه میزان از چنین قواعد و مهارتهایی را به دانشآموزان میدهد؟
اگر اخلاق را نقشه راه زندگی اجتماعی تعریف کنیم که ما را از سردرگمی و بلاتکلیفی در دوراهیها و چندراهیهای زندگی نجات میدهد و امکان گزینش، انتخاب، تصمیمگیری و رفتار مطلوبیت را در اختیار ما قرار میدهد، آیا نظام آموزشی ما چنین نقشهای را در اختیار دانشآموزان قرار میدهد؟
اگر اخلاق را مقوم ارزشهایی چون عدالت، انصاف، دگرخواهی و احساس مسئولیتاجتماعی بدانیم، نظام آموزشی موجود به تحکیم و تقویت چنین ارزشهایی چقدر کمک میکند؟
اگر تجلی اخلاق را در راستگویی، امانتداری، درستکاری، وجدانکار، پایبندی به قراردادها و پرهیز از تظاهر، تملق، چاپلوسی بدانیم خروجی نظام آموزشی را چنانچه در نقطه مقابل چنین ارزشهایی ندانیم باید گفت از آن فاصله دارد.
همچنانکه پیش از این آمد اخلاق مجموعه قواعد مشترک و ارزشهایی است که همه افراد آن را مطلوب و شوقانگیز میدانند و از روی آگاهی و آزادی و میل و رغبت میپذیرند.
اما مطلوبیت ارزشهای اخلاقی نه از جنس لذت و منفعت یا موفقیت که از جنس معنویت، عدالت، انصاف، دگرخواهی، دوستی و عشق، کمک، خیرخواهی و ایثار و ازخودگذشتگی است.
جامعهشناسان معتقدند اخلاق از جایی شروع میشود که دگرخواهی شروع میشود و رفتاری که هدف از آن نفع خود یا نزدیکان و یا حتی صیانت از خود است اخلاقی تلقی نمیشود. اخلاق مهار خواهش و تمناهای نفسانی و کنترل نیازهای فردی در جهت منافع و خیر اجتماعی است. اما مطلوبیت در نظام آموزشی موجود در چیست! نظام آموزشی، ما از آموزش دروس و تکنیکهای مختلف چه هدفی را دنبال میکند؟ موفقیت نظام آموزشی با چه متد و معیارهایی اندازهگیری میشود؟
در جهتی مغایر با اسناد بالادستی، محفوظات بیشتر، کسب نمره بالاتر، ارتقا به پایه بالاتر، موفقیت در کنکور و ورود به دانشگاه بهدست آوردن شغلی پردرآمد و راحت و افزایش ثروت و در نهایت موفقیت مالی در زندگی مهمترین اهدافی است که عملاً نظام آموزشی و به تبع آن دانشآموزان دنبال میکنند.
با چنین وضعی مطلوبیت از دیدگاه نظام آموزشی یعنی لذت، منفعت و موفقیت مالی در زندگی. افراد تشویق میشوند برای رسیدن به چنین موقعیتی در درجه اول تنها به خود فکرکنند و نه دیگران، منفعت و لذت فردی را بر دوستی، عشق، عدالت، انصاف، دگرخواهی ترجیح دهند و در همه انتخابها و تصمیمات خود تنها به یک معیار و هدف فکر کنند: موفقیت مالی و شغلی.
چنین رویکردی در نظام آموزشی، اخلاق و ارزشهای اجتماعی را کنار میگذارد یا تعلیق میکند و برعکس آموزش مهارت و تکنیکهای موفقیت فردی را تشویق و ترغیب میکند.
چنین رویکردی به جای پیوند اجتماعی و گرهزدن افراد به جامعه آنها را در یک رقابت نفسگیر و کشنده در مقابل هم قرار میدهد.
این تلقی از مطلوبیت، منافع و خیر اجتماعی را به هیچ میانگارد و تمام هموغم افراد را در پیگیری منافع فردی قرار میدهد. افراد تشویق میشوند در جهت رسیدن به چنین منافعی هر قاعده و قانونی را به انحاء مختلف زیرپا گذارند یا دور بزنند.
چنین رویکردی به جای قواعد جمعی که ما بهالاشتراک همه است و افراد را به احساس مسئولیت نسبت به جامعه وا میدارد، بر تمایلات یا منافع و علائق نامشترک و شخصی تأکید میکند.
این رویکرد آموزشی، اخلاق را در محاق قرار میدهد و آموزش جای پرورش و تربیت اجتماعی را میگیرد. این همه در حالی است که رسالت اساسی و اول نظام آموزشی تربیت اخلاقی و اجتماعی دانشآموزان است و نه آموزش تکنیکها، الفبا و اعداد. چنین بهنظر میرسد که در جامعه ما به جای آموزشوپرورش، «آموزش بدون پرورش» جریان دارد.