چکیده
زبان پدیده ثابتی نیست و دائم در حال دگرگونی و تحول است. این تحول به همه بخشهای زبان مربوط میشود. گاهی معناهای واژهای تغییر میکند و گاهی جابهجایی و حذف اجزاء زبان جزء ویژگی سبکی یک اثر یا دوره تاریخی میشود و از طرفی همین ویژگیهای زبان برای دورههای متأخر ایجاد ابهام میکند. بهطور خلاصه، باید گفت دانستن ویژگیهای سبکی، تطور زبان و دستور زبان از مهمترین مسائلی است که برای روشن ساختن معنای متون نظم و نثر کهن و جدید باید از آنها کمک گرفت. برای نشان دادن این امر چند بیت از کتب ادبیات فارسی دبیرستان انتخاب شده است، تا با بررسی این ابیات معنایی روشن و سر راست از آنها ارائه شود. پیداست این سخن بهانهای است تا این ابیات شرح و به زبان امروز بازگردانی شود و همچنین، نکاتی در روشنگری عنوان دروس زبان و ادبیات فارسی بیان گردد. این مقاله بیشتر بر دیدگاه چامسکی در زبانشناسی تکیه کرده است. وی معتقد است که دستور زبان برای توصیف واقعیات زبانی باید علاوه بر نشانهها و روابط آشکار، به کشف روابط نهفته موجود در زیربنای جملهها نیز توجه کند.
درآمد
یکی از ویژگیهای زبان، تطور و دگرگونی آن است. زبان تحتتأثیر عوامل گوناگون دگرگون میشود و این دگرگونی همه بخشهای زبان را دربرمیگیرد. تحول آواها و اصوات، تحول ساخت کلمات، تحول نحوی، معنایی و واژگانی اساسیترین تحولات تاریخی هر زبان است (باقری، 1385: 6). چه بسا بیتوجهی به تطور معنی یک واژه یا ارتباط نحوی اجزاء یک جمله، ما را از فهم درست یک متن باز دارد. در این مقاله سعی بر این بوده است که مفهوم ابیات و عبارات زیر که معمولاً معنایی سرراست و روشن ندارند، روشن شود. این نمونهها در کتابهای ادبیات فارسی اول، دوم و سوم دوره دوم متوسطه است. نخست به ابیات شرح شده نظری میافکنیم و سپس آنها را بررسی میکنیم.
- بر چنین دختری به آزادی
اختیارت کنم به دامادی (ادبیات اول)
- ای طاق نهم رواق بالا
بشکسته ز گوشه کلاهت
- مه طاسک گردن سمندت
شب طرّه پرچم سیاهت
- ایزد که رقیب جان خرد کرد
نام تو ردیف نام خود کرد (ادبیات سوم)
- نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم و سزاست
وگرنه بر درخت تر کسی تبر نمیزند (ادبیات سوم)
- بچههای آسمان
متن اصلی (طرح مقدمات و بحث)
در «ادبیات فارسی»، سال اول دبیرستان، داستانی از هفتپیکر نظامی بازنویسی شده است. این داستان تلخیص افسانهای است که دختر پادشاه اقلیم ششم (بانوی چین) در گنبد صندلی و در روز پنجشنبه برای بهرام نقل میکند (نظامی، 1376: 283). عنوان این درس در ادبیات فارسی سال اول دبیرستان «داستان خیر و شر» است.
در این داستان، بیتی وجود دارد که بدون آگاهی از تحول معانی واژگان نمیتوان معنای سر راستی از آن ارائه کرد. ملکالشعراء بهار در «سبکشناسی» خود کلماتی را نام میبرد که در گذشته بسیار متداول بوده اما امروز منسوخ شدهاند. (بهار، 1373، ج: 429) واژه آزادی در بیت زیر نیز دچار چنین تحولی شده است؛ بهگونهای که بسیاری از کاربردهای معنایی گذشته آن امروز منسوخ شده است:
بر چنین دختری به آزادی
اختیارت کنم به دامادی
باید دانست که «آزادی» در دورههای اولیه نثر فارسی دری (سامانی، غزنوی و خوارزمشاهیان) معناهای مختلفی داشته است. اکثر فرهنگها مثل آنندراج، برهان قاطع و معین در بیان معناهای واژه آزادی، شکر و سپاس را هم علاوه بر معناهای مصطلح امروز ذکر کردهاند.
اما در لغتنامه دهخدا معناهای متعددی با ذکر شواهدی از متون فارسی ارائه شده است که به مواردی از آنها اشاره میشود:
- جدایی و دوری:
ز مهر خویش جز شادی نبینم
که از پیروزی آزادی نبینم
- خوشی و استراحت:
ای جهانی ز تو به آزادی
بر من از تو چراست بیدادی (فرخی)
- شکر و سپاس و حقشناسی و مدح و ثنا:
نیا طوس را دید و در برگرفت
بپرسید و آزادی اندر گرفت (فردوسی)
ابلیس پیش ایشان شد و از حال ایشان بپرسید آدم از خدای تعالی شکری کرد و آزادی کرد و تسبیح کرد خدای را (بلعمی)
- ضد بندگی:
آزادی آرزوست مرا دیر سالهاست
تا کی ز بندگی نه کم از سرو سوسنم (عمادی شهریاری)
در مثنوی مولوی چهارده بیت وجود دارد که واژه آزادی در آنها آمده است (مثنوی، 1388).
آزادی در این ابیات معانی مختلفی دارد که از جمله آنها در ابیات زیر معنای شادی و خرمی است.
ای گروه مؤمنان شادی کنید
همچو سرو و سوسن آزادی کنید (6، 4542)
بر مراد تو روم شادی کنم
بنده تو باشم آزادی کنم (4، 3440)
آنکه زو هر سرو آزادی کند
قادر است ار غصه را شادی کند (6، 1742)
چنانکه گفته شد، ملکالشعراء بهار از واژگانی نام میبرد که بسیاری از معناهای آنها در گذشته، امروز از میان رفته است و کاربردی ندارد. وی در ج 1 سبکشناسی برای آزادی، معانی تشکر، امتنان نمودن، متشکر بودن را آورده است (بهار، 1373، ج1: 429). همو میآورد که در «تذکرئالاولیا» آزادی به معنی نجات و آزادی از مادیات است و آزاد، درست ترجمه بُختار پهلوی است که در آداب مزد یسنا به معنی آزاد شده از سرشت «اهریمن» مستعمل بوده است (همان. ج2: 210).
در مقالهای که در وبگاه تخصصی گروه زبان و ادبیات فارسی استان بوشهر، بهشهر و اردبیل به نمایش درآمده، با ذکر شواهدی از لغتنامه دهخدا و جملهای از معارف بهاء ولد، آزادی در بیت مذکور، حقشناسی و شکر و سپاس معنا شده است (گروه زبان و ادبیات فارسی بوشهر، بهشهر، اردبیل، آخرین بازنگری 28/10/87 دسترسی در 1390).
با این توضیحات اگر به دقت به سیر داستان توجه شود، آوردن معنای سپاس و حقشناسی صحیح نیست؛ زیرا راوی ابیات مذکور در داستان، چوپان است:
جز یکی دختر عزیز مرا
نیست و بسیار هست چیز مرا
گر نهی دل به ما و دختر ما
هستی از جان عزیزتر بَرِ ما
بر چنین دختری به آزادی
اختیارت کنم به دامادی
با توجه به نیکیهایی که چوپان و دختر وی در حق جوان نابینا و مالباخته کردهاند، جوان باید سپاسگزاری و قدردانی کند نه چوپان. به این دلیل، معنای سپاس و حقشناسی درست نمینماید. از طرف دیگر، اگر به بقیه ماجرا در هفتپیکر توجه شود ابیاتی وجود دارد که معنای آزادی را روشن میسازد. البته این ابیات در داستان «خیر و شر» نیامده است.
خیر کاین خوشدلی شنید ز کرد
سجدهای آنچنان که شاید برد
چون بدین خرمی سخن گفتند
از سر ناز و دلخوشی خفتند (نظامی، همان:283)
واژههای خوشدلی، خرمی و دلخوشی در این ابیات و همچنین بافت حکایت و سیر داستان بهگونهای است که مناسبترین معنی برای واژه آزادی، شادی و رضایت خاطر و خشنودی است. اگر این بیت بازگردانی شود، بدین صورت در میآید:
من تو را بر چنین دختری با شادی و خشنودی و رضایت کامل به دامادی انتخاب میکنم (برمیگزینم).
در راستای همین تحول میتوان به تحول صرفی و نحوی زبان نیز اشاره کرد. البته نمونه قابل ذکر برای این مورد، باید از نثر فارسی انتخاب شود؛ زیرا طبیعتاً زبان شعر دارای ضرورتهایی است که باعث جا بهجایی ارکان و اجزاء زبان میشود، اما گاهی اینجا به جایی به گونهای است که در نظام دستوری زبان ابهام و ضعف تألیف ایجاد میکند؛ مثلاً در بیت زیر جا به جایی صفت، ابهام ایجاد کرده است:
مه طاسک گردن سمندت
شب طرّه پرچم سیاهت
این بیت از ترکیببند یازدهبندی جمالالدین عبدالرزاق اصفهانی است که در ادبیات سال سوم دبیرستان، بند اول آن ذکر شده است. استاد وحید دستگردی در مقدمه دیوان جمالالدین میگوید: «ترکیببندی بدین رشاقت و سلاست در دیوان هیچ یک از اساتید باستان جز دیوان سعدی دیده نمیشود و مسلم شیخ هم در ترجیع معروف خود بدین ترکیببند نظر داشته» (عبدالرزاق اصفهانی، 1379: 29).
علیاصغر شهبازی بند اول این ترکیببند را با عنوان «ای طاق رواق بالا» در نشریه پویه شرح نموده است (شهبازی 1386: 36). این شرح جامع و درخور توجه، در بعضی موارد قابل نقد است؛ مثلاً ایشان در توضیح بیت مذکور، سیاه را صفت پرچم دانسته است؛ در صورتی که سیاه صفت طرّه میباشد.
در همین مقاله در شرح بیت «این طاق نهم رواق بالا/ بشکسته ز گوشه کلاهت» نوعی پریشانی و آشفتگی دیده میشود. در این بیت، «بالا»، صفت رواق و به معنای بلند است. آنچه شکسته است طاق نهم نیست بلکه رواق بالای طاق نهم میباشد. رواقهای ایوان سایبان ساختمان است که به منزله سقفی است که در جلوی خانه ساخته شده است. البته این رواق میتواند در معنای سقف هم باشد؛ یعنی سقف بلند آسمان نهم. این رواق بالای طاق نهم (آسمان نهم ) به وسیله گوشه کلاه پیامبر اکرم (ص) در هنگام معراج آن حضرت شکسته شده است. نکته مهم در این بیت که معمولاً کمتر مورد توجه بوده و حتی در بخش توضیحات درس هم به آن توجه نشده، واژه «کلاه» و «گوشه کلاه» است. کلاهداری به معنی ریاست و سروری است (حواشی غنی:227. نقل از خرمشاهی، ج1: 656). کمالالدین اسماعیل گوید:
زهی ز شرم کلهداریات دل بدخواه/ شکسته بسته و در هم شده چو چین قبا (کمالالدین اسماعیل: 208. نقل از خرمشاهی، همان: 657). با این توضیح، این بیت به فرمانروایی و عظمت مقام حضرت محمد (ص) اشاره میکند.
رواق بالای (بلند) طاق نهم که نقطه اوج آسمانهاست در برابر عظمت مقام حضرت محمد (ص) اعتبار خود را از دست داده است. شاعر میگوید: ای محمد، گوشه کلاه تو (مقام رفیع تو) عظمت و بلندی آسمان نهم (رواق بلند طاق نهم) را شکست داده است (تو در معراج از آخرین فلک هم بالاتر رفتهای و گذشتهای).
نکته گفتنی دیگر درباره این بند مربوط به بیت زیر است:
ایزد که رقیب جان خرد کرد
نام تو ردیف نام خود کرد
منظور این بیت تنها اشاره به آمدن نام پیامبر بعد از نام خداوند در بعضی آیات قرآن نیست بلکه آنچه شاعر در نظر داشته، برابر نهادن واژگان جان و خرد در مصراع اول با الله (خود) و رسول (تو) در مصراع دوم است. نکته ظریفی که شاعر به آن توجه دارد این است که خداوند خرد را نگهبان جان قرار داده اما برای پیامبر نگهبانی به جز خود نپسندیده است (نام تو ردیف نام خود کرد). ردیف کردن نام پیامبر با نام خود، اشاره به همین حفاظت و نگهبانی از پیامبر اکرم (ص) است که در تقابل با جان و خرد در مصراع اول روشن میشود؛ یعنی خداوند خرد را نگهبان جان قرار داد و خود، نگهبان تو شد.
یکی دیگر از تحولات نحوی زبان مربوط به مقوله حذف و جابهجایی و اجزاء جمله بهخصوص در شعر است:
نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمیزند
آنچه در این بیت قابل توجه است، دو مقوله حذف و کاربرد «واو» است. قبل از اینکه با برگرداندن حذفیات این بیت معنای آن روشن شود، لازم است درباره حرف ربط «و» در این بیت توضیحی داده شود.
حرفی که دو کلمه یا جمله را به یکدیگر عطف میکند، در خط فارسی بهصورت «و» نوشته میشود که تلفظ آن در زبان گفتار و شعر (جز در آغاز مصراع) به حکم وزن همزه مضموم (o) تلفظ میشود (خانلری، 1374، ج3: 420). «و» بازمانده «ud» فارسی میانه است. «و» چهار تلفظ دارد: وَ، ـُـ ، وُ، وِ (ابوالقاسمی، 1375: 291).
«و» حرف ربط معناهای مختلف دارد:
1. برای عطف: این همه هیچ است چون می بگذرد/ تخت و امر و نهی و گیر و دار
2. استبعاد و مبانیت: من و انکار شراب این چه حکایت باشد/ غالباً این قدرم عقل و کفایت باشد
3. حالت: اینکه پنجاه رفت و در خوابی/ مگر این پنج روزه دریابی
4. ملازمت: چو فردا برآید بلند آفتاب/ من و گرز و گردان و افراسیاب
5. تقابل و معیت: عمر برف و آفتاب تموز/ اندکی ماند و خواجه غرّه هنوز
6. مساوات: عیب جوانی نپذیرفتهاند/ پیری و صد عیب چنین گفتهاند
(برای معانی گوناگون «و» نگاه کنید به: فرشید ورد؛ 1387: 227 و خیامپور، 1372: 186)
در نگاه اول، عدهای ممکن است این «واو» را زائد تصور کنند یا آن را در معنای حرف ربط وابسته ساز بدانند؛ یعنی معنای «اگر» را برای آن فرض کنند ولی میتوان با نشان دادن ژرفساخت و زیرساخت این بیت، یعنی با برگرداندن حذفیات، اجزاء سخن را به خوبی نمودار ساخت و هر گونه ابهامی را از آن برطرف نمود. ساختار اصلی این بیت قبل از حذف این گونه بوده است:
[چون] [من] نه سایه دارم و نه بر [دارم] مرا بیفکنند و سزاست [که مرا بیفکنند]
وابسته (پیرو) هسته (پایه) وابسته (پیرو)
جمله مرکب جمله مرکب
مصراع اول بیت از دو جمله مرکب تشکیل شده است که پیوند وابستگی از سر مصراع اول حذف شده و در جمله مرکب دوم جمله وابسته محذوف است. این جمله وابسته در حکم نقش اصلی نهاد برای جمله است؛ یعنی قابل تأویل به نقش نهادی است که البته از سخن حذف شده است: افکندن من سزاست. حال کاملاً مشخص است «و» در مصراع اول برای عطف دو جمله مرکب به کار رفته است (برای شناخت پیروهای غیر موصول نگاه کنید به ارژنگ، 1387: 194).
بچههای آسمان: اضافه وصفگونه (اضافهای که در آن مضافالیه ارزش وصفی دارد)
این نوع اضافه را، بهخصوص زمانی که مضافالیه جنس و نوع مضاف را بیان کند، اضافه بیانی دانستهاند. باید گفت در موارد زیر همه مضافالیهها قابل تبدیل به صفتاند. «این نوع اضافه را میتوان از زمره اضافه اختصاصی نیز به حساب آورد» (صادقی. فرهنگستان زبان و ادب فارسی، گفتوگوی تلفنی، 1391). گاهی مضافالیه از مصدرهای عربی است که به صفت بیانی ساده قابل تأویل میباشد:
تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر
بل ز صد لشکر ظفرانگیزتر
(مثنوی، 1/3989)
که اشتهار خلق بند محکم است
در ره این از بند آهن کی کم است
(مثنوی، 1/1549)
دید کو میکرد ز آهن حلقهها
رفت لقمان سوی داوود صفا
(مثنوی، 3/1843)
مقصود از بیان این مقدمه، توضیح و توصیف عنوان یکی از درسهای ادبیات فارسی2 است که بهنظر میرسد در آن اسم یا مضافالیه را صفت تلقی میکنیم: «بچههای آسمان» که به معنای بچههای آسمانی است. با این توضیح همه تأویلها و تفسیرها در این رابطه به آسانی قابل حلاند.
نتیجه اینکه، دانستن ویژگیهای سبکی و آشنایی با علم دستور زبان در روشن ساختن معنای متون نظم و نثر کهن و جدید کمک قابل توجهی میکند. این اصلی است که در زبانشناسی ساختگرا و زایشی گشتاری به آن توجه میشود. البته در روشنگری مطالب فوق بیشتر روش دستور «زایشی- گشتاری» مورد توجه بوده و نشان داده شده است که معنی در ساختهای نحوی تا چه اندازه اهمیت دارد. باید توجه کرد که هر نوع ابهام در جمله به روساخت آن مربوط است. البته این جدا از تطور و تحول زبان میباشد. چامسکی معتقد است که دستور زبان برای توصیف واقعیات زبانی باید علاوه بر نشانهها و روابط آشکار به کشف روابط نهفته موجود در زیربنای جملهها نیز توجه کند؛ زیرا روساخت دقیقاً بر صورتِ زیرساخت منطبق نیست. در این مقاله، بازخوانی و بازگردانی چند بیت از کتب ادبیات فارسی دبیرستان با این نگرش انجام گرفت و برای توضیح ابیات مزبور کوشش به عمل آمد.
منابع
1. ابوالقاسمی، محسن. (1375). دستور تاریخی زبان فارسی. تهران: سمت.
2. داودی، حسین و ... (گروه مؤلفان). (1381). ادبیات فارسی (1). سال اول آموزش متوسطه.
3. (1381). ادبیات فارسی(2). سال دوم آموزش متوسطه.
4. احمدی، احمد و ... (گروه مؤلفان). (1383). ادبیات فارسی (3). سال سوم آموزش متوسطه.
5. ارژنگ، غلامرضا. (1387). دستور زبان فارسی امروز. تهران: قطره.
6. اصفهانی، جمالالدین محمدبن عبدالرزاق. (1379). به تصحیح وحید دستگردی. تهران: نگاه.
7. باقری، مهری. (1385). تاریخ زبان فارسی. دانشگاه پیام نور.
8. بهار، محمدتقی. (1373). سبکشناسی. ج1. تهران: امیرکبیر.
9. خانلری، پرویز. (1374). تاریخ زبان فارسی. ج3. تهران: نشر سیمرغ.
10. خرمشاهی، بهاءالدین. (1373). حافظنامه. ج1. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
11. خیامپور، عبدالرسول. (1372). دستور زبان فارسی. کتابفروشی تهران.
12. دهخدا، علیاکبر. (1377). لغتنامه. دانشگاه تهران. مؤسسه لغتنامه دهخدا.
13. شعار، جعفر. (1373). گزیده تاریخ بلعمی، تهران: قطره
14. شهبازی، علیاصغر. (1386). «ای طاق نهم رواق بالا»، پویه. دوره پنجم. شماره چهارم، صص38-36.
15. صادقی، علیاشرف. (1391). گفتوگوی تلفنی. فرهنگستان زبان و ادب فارسی.
16. فرشیدورد، خسرو. (1387). دستور مختصر تاریخی زبان فارسی. تهران: زوار.
17. وحیدیان کامیار و عمرانی، غلامرضا. دستور زبان فارسی (1). تهران: سمت.
18. گروه زبان و ادبیات زبان فارسی بوشهر، وبگاه تخصصی، آخرین بازنگری 28/10/87.
19. گروه زبان و ادبیات فارسی اردبیل، وبگاه تخصصی، آخرین بازنگری 28/10/87.
20. گروه زبان و ادبیات فارسی بهشهر، وبگاه تخصصی، آخرین بازنگری 26/1/88.
21. مثنوی معنوی، قم، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی. 1388. (لوح فشرده)
22. نظامی گنجوی، (1376). هفتپیکر. به کوشش سعید حمیدیان. تهران: قطره.