چکیده
هدف این تحقیق، بررسی عوامل مؤثر بر تربیت دینی دانشآموزان دوره متوسطه استان ایلام است. این تحقیق به شیوه پیمایشی انجام گرفته است و دادهها به وسیله پرسشنامه، از یک نمونه 374 نفری از دانشآموزان مشغول به تحصیل در دوره متوسطه گردآوری شدهاند. پایایی پرسشنامه بر اساس «ضریب آلفای کرونباخ» و اعتبار آن بر اساس نظرات افراد متخصص در حوزه تعلیم و تربیت و استادان دانشگاه سنجیده شده است. برای تعیین چارچوب نظری تحقیق، از دیدگاههای جامعه شناسان و صاحب نظران تعلیم و تربیت استفاده شد.
برای تجزیه و تحلیل دادهها از آمارهای توصیفی و استنباطی و برای آزمون فرضیات از ضریب همبستگی پیرسون، اسپرمن و رگرسیون بهره گرفتیم. نتایج تجزیه و تحلیل دادهها نشان میدهد، بین متغیرهای سن، کتابهای درسی دینی، پایگاه اقتصادی ـ اجتماعی، معلمان، دوستان، خانواده و رسانهها با تربیت دینی دانشآموزان رابطه معنیداری وجود دارد. این نتایج همچنین حاکی است، کتابهای درسی دینی، خانواده و معلمان بیشترین تأثیر را بر تربیت دینی دانشآموزان دارند.
بیان مسئله تحقیق
امروزه مسئله تربیت دینی1 از جنبههای گوناگون و از سوی متفکران و نظریهپردازان بسیاری مورد توجه قرار گرفته است. تاریخ بشری کمتر جامعهای را سراغ دارد که از دین و باورهای دینی احساس بینیازی کرده باشد. چرا که دین بسیاری از نیازهای روحی و اجتماعی انسانها را برآورده میکرده است و دین دارای کارکردهای مثبتی برای انسانها بوده است.
شهید مطهری در این زمینه میگوید: بشر هم از لحاظ شخصی احتیاج به دین دارد و هم از لحاظ اجتماعی نیازمند دین است همین قدر که ابدیت به فکر بشر میآید، به جهان دیگر پیوند پیدا میکند. این قدرت فکری و تصوری، در او احساسات و تمایلات ابدیتخواهی به وجود میآورد. پیدایش اینگونه تصورات وسیع و گسترده و پیدایش اینگونه تمایلات و خواستههای عظیم و پهناور در انسان با ساختمان بدنی و جسمانی محدود و فانی شونده او به هیچ وجه جور در نمیآید. تنها چیزی که این احساس و این احتیاج را بهصورت کامل و مطمئن تامین میکند، احساسات و عقاید مذهبی و پرستش است [مطهری،44:1362].
تربیت دینی در ادبیات رایج، اصطلاحاً به مفهوم جنبهای از روند تعلیموتربیت ناظر بر پرورش ابعاد شناختی، عاطفی و علمی متربی از لحاظ التزام او به دینی معین است. در «دایرئالمعارف بین المللی»، تعلیموتربیت دینی چنین تعریف شده است: «آموزش منظم و برنامهریزی شدهای که هدف آن دستیابی فرد به اعتقاداتی درباره وجود خداوند متعال، حقیقت جهان هستی، زندگی و ارتباط انسان با پروردگارش و دیگر انسانهایی است که در جامعه با آنها زندگی میکند و بلکه ارتباط با همه آحاد بشر است» [قاسم پوردهاقانی و جعفری، 1388، 31].
تربیت دینی به معنی احیای فطرت خداجوی انسان و پرورش ابعاد وجودی او در جهت حرکت به سوی کمال بی نهایت است. دانشمندان اسلامی تربیت را وسیلهای میدانند برای ساختن مستمر و به عمل آوردن آدمی، که حاصل آن داشتن انسانی است متفکر، مؤمن، متعهد و مسئول که در برابر محیط ارزیاب و منتقد و از نظر رفتاری، عامل به یافتههای مکتب است. تربیت دینی به هرگونه فعالیت هدفمندی گفته میشود که در نظام آموزش و پرورش کشور بهمنظور تقویت ایجاد شناخت و باور به معارف دینی، گرایش به ارزشها و هنجارهای دینی و التزام عملی به احکام و دستورات دینی طراحی شده است [تقوی نسب و همکاران، 1388، 27].
تربیت دینی فرایندی است که در راستای ارضای نیاز فطری به دین، بخش مهمی از زندگی افراد را در برمیگیرد. اگر الگوی مطلوبی برای تربیت دینی در دسترس متصدیان این امر نباشد، به خطا رفتن آنها در فهم هدفها، روشها و محتوای تربیت دینی، لطمه بسیار سنگینی به رشد دینی افراد وارد میسازد [عطاران، 1366، 12]. تربیت دینی در کشور ما، بهعنوان یک کشور اسلامی، دارای جایگاه و اهمیت ویژهای است، اما با وجود اهمیت موضوع، کمتر به آن پرداخته شده است. تحقیقات و شواهد نشان از سست شدن ارزشها در بین گروهی از جوانان و نوجوانان دارد. ضعف تربیت در کشور ما بیش از آنکه نتیجه ماهیت پیچیده و دشوار ارزشها باشد، ناشی از عدم پژوهش و فهم دقیق و صحیح از اصول و روشهای تربیت دینی است. با توجه به اینکه جهان معاصر دارای ویژگیهایی شده است که فقط انسانی با خصایص ویژه میتواند در آن زندگی موفق داشته باشد، بنابراین لازم است هدفها و فرایند آموزشوپرورش با انسان مخاطب خود هماهنگ باشند.
در این پژوهش میخواهیم بدانیم:
- در حال حاضر وضعیت تربیت دینی دانشآموزان در چه سطحی است؟
- عواملی نظیر موقعیت اجتماعی ـ اقتصادی، کتابهای درسی دینی، خانواده، دوستان، آموزشهای مدرسه و رسانهها و ... چه نقشی در تربیت دینی دانشآموزان دارند؟
چارچوب نظری
نظریه «کنش اجتماعی» بر آن است که تربیت دینی افراد جامعه در طول زندگی آنها از طریق فرایند اجتماعی شدن صورت میگیرد. فرد طی فرایندی مستمر در طول زندگی خود، تمامی عناصر اجتماعی- فرهنگی محیط خود را فرا میگیرد و درونی میسازد تا خود را با محیطی که باید در آن زیست کند، تطبیق دهد. این فرایند را «فرایند اجتماعی شدن» یا «جامعه پذیری»2 میگویند[روشه، 1373: 148]. جامعهشناسان فرایند اجتماعی شدن را از دو دیدگاه مورد بررسی قرار میدهند:
الف) دیدگاه فردی: از این دیدگاه، فرایند اجتماعی شدن به معنای گسترش «من اجتماعی» است از طریق آموزش، پیشبینی، ارزیابی و بسط تجربه آگاهانه.
ب) دیدگاه اجتماعی: از این دیدگاه، اجتماعی شدن فرایند انتقال میراث فرهنگی و تداوم آن از این طریق است. جامعهپذیری یا اجتماعی شدن عمل یا فعالیتی است که انسان بدون شخصیت خاص و هویت خاص را که فردی غیراجتماعی و فاقد ویژگی مشخصی است، به فردی اجتماعی، دارای شخصیت مشخص و هویتی متمایز از دیگران تبدیل میکند. امروزه، از عمدهترین مسائلی که مورد توجه قرار میگیرد، بحث جامعهپذیری یا به عبارت دیگر، آشنا کردن افراد جامعه با ارزشها، هنجارها، قوانین و آداب و رسوم جامعه است.
سه وجه اساسی اجتماعی شدن
الف. اخذ فرهنگ:
اجتماعی شدن روند اخذ معارف، مدلها، ارزشها و نمادهاست و بهطور خلاصه شیوههای عمل، تفکر و احساس خاص گروهها، جامعه و تمدنی است که هر فرد مجبور به زندگی در آن است.
ب. یگانگی فرهنگ با شخصیت:
به دنبال اجتماعیشدن، عناصر جامعه و فرهنگ مکمل ساخت شخصیت و به عناصر اصلی و بخشی از محتوای اساسی ساخت شخصیت تبدیل میشوند.
ج. تطابق با محیط اجتماعی:
فرد اجتماعی شده به محیط خانواده، گروه، مؤسسه تولیدی، قوم، مذهب و ملت تعلق دارد. یعنی جزئی از آنهاست و در آنها جای دارد. این تعلق بدان خاطر است که او با دیگر افراد این اجتماعات وجوه مشترک متعددی دارد و میتواند با آنها ارتباط برقرار کند [همان، ص 151 ـ 148].
در فرایند اجتماعی شدن، هنجارهای مذهبی و احکام دینی در درون نهادهایی مثل خانواده، مدرسه و غیره به افراد آموزش داده میشوند. این آموزش باعث میشود که ارزشهای مذهبی به جزئی از شخصیت افراد جامعه تبدیل شوند. کیفیت و نحوه درونی شدن هنجارهای مذهبی در رفتار و اعتقاد افراد مؤثر است. نظریه کنش اجتماعی بر آن است که برای فهم کنشهای اجتماعی باید سه نظام کنش پیوسته، متقابل و مکمل را مشخص سازیم:
1. نظام اجتماعی که به معنای شالودهبندی عناصر کنش اجتماعی در یک مجموعه از اجزای متقابلاً وابسته است. از نظر پارسونز، نظام اجتماعی عبارت است از نظام کنشهای متقابل در یک محیط معین بین عاملهای دارای انگیزهای که درون یک فرهنگ با هم در ارتباطاند [توسلی، 1369].
2. نظام فرهنگی که نمایانگر آداب و رسوم، هنجارها و ارزشهای مادی و معنوی جامعه است.
3- نظام شخصیتی که به وسیله ویژگیهای خلق و خوی یا منش، انگیزهها، احتیاجات، استعداد، طرز رفتار، علاقهها و آثار تجارب پیشین شکل میگیرد و یک کل به هم پیوسته را به وجود میآورد. [روشه، 1373].
نهاد مذهب که جزو نظام فرهنگی است، با نظام شخصیتی و نظام اجتماعی خویشاوندی نزدیک دارد.
اگر نهاد دینی جامعه بتواند ارزشها و نگرشهای مذهبی را در فرایند جامعهپذیری در شخصیت افراد درونی سازد، نظام شخصیتی با نهاد مذهب گره میخورد. در این حالت، افراد داوطلبانه انگیزهها و امیال مذهبی را میپذیرند و درونی میسازند. به صورتی که شخصیت، طرز تفکر و جهانبینی آنها را متأثر میسازد و فرد احساس نمیکند که جبر مذهبی بر او وارد میشود.
«نظریه کنش متقابل نمادین» معتقد است، با اینکه انسان در فرایند اجتماعی شدن تحت تأثیر نهادهای مختلف اجتماعی قرار میگیرد، ولی دارای «خود» است که او را از دیگر موجودات جهان هستی ممتاز می کند. این خود چیزی نیست که در آغاز تولد همراه انسان باشد، بلکه چیزی است که انسان در طول زندگی و تجربه اجتماعی آن را میسازد. از نظر مید، خود چیزی است نتیجه تجربه اجتماعی هر فرد که با توجه به شرایط هر جامعه به وجود میآید و رشد میکند [تنهایی، 1372].
امکانات بالقوهای که در تجربه اجتماعی و در روند تشکیل «خود» نقش فعال دارند، بنیانی را پدید میآورند که مید آن را «من» میخواند. انسان به تجربه اجتماعی دست میزند و وارد نظام اجتماعی ـ اقتصادی میشود و آن را از طریق پویش اجتماعی شدن میشناسد. بنابراین تصوری از هنجارهای اجتماعی برمیگیرد، چیزی که مید آن را «من اجتماعی» میخواند. من اجتماعی حاصل مجموعهای از رفتارهای شکل گرفته است که فرد آنها را آموخته است. من اجتماعی تبلور ارزشها، هنجارها و اخلاقیات جامعه محسوب میشود که مورد پذیرش قرار گرفتهاند. مفهوم «خود» علاوه بر من اجتماعی یا مفعولی من فاعلی نیز هست. من فاعلی نمایانگر حساسیت و پاسخ به وجهه نظر دیگران است و نشاندهنده شخصیت خلاق فردی است. من اجتماعی از زمان کودکی تا دوره نوجوانی از اقتدار بیشتری در شخصیت فرد برخوردار است.
فرضیهها
1. بین سن و تربیت دینی دانشآموزان رابطه وجود دارد.
2. بین پایگاه اقتصادی ـ اجتماعی خانواده و تربیت دینی دانشآموزان رابطه وجود دارد.
3. بین کتابهای درسی دینی و تربیت دینی دانشآموزان رابطه وجود دارد.
4. بین رسانهها و تربیت دینی دانشآموزان رابطه وجود دارد.
5. بین دوستان و تربیت دینی دانشآموزان رابطه وجود دارد.
6. بین معلمان و تربیت دینی دانشآموزان رابطه وجود دارد.
7. بین خانواده و تربیت دینی دانشآموزان رابطه وجود دارد.
روش تحقیق
در این پژوهش با توجه به موضوع تحقیق و در نظر گرفتن متغیرهای پژوهش، روش پژوهش پیمایشی و ابزار آن پرسشنامه بوده است. در پژوهش حاضر جمعیت آماری تمامی دانشآموزان پسر متوسطه اول و دوم استان ایلام در سال تحصیلی 95-1394 بودهاند. گروه نمونه به روش نمونهگیری خوشهای چند مرحلهای انتخاب شدند. با توجه به حجم جمعیت آماری دانشآموزان که حدود 31500 نفر بود، پس از محاسبه با استفاده از فرمول کوکران، تعداد 374 نفر بهعنوان نمونه نهایی در نظر گرفته شدند.
فرضیه اول: نتایج جدول1 بر اساس تحلیل استنباطی ضریب همبستگی پیرسون بیانگر آن است که بین سن و تربیت دینی دانشآموزان رابطه معناداری وجود دارد. یعنی هر چه سن بیشتر می شود و به پایههای بالاتر میروند، سطح معلومات دینی نوجوانان افزایش می یابد.
فرضیه دوم: نتایج جدول 1 حاکی از آن است که بین پایگاه اقتصادی ـ اجتماعی و تربیت دینی دانشآموزان رابطه معنادار، اما معکوس وجود دارد. بدین معنا که هر چه وضعیت اقتصادی و سطح اجتماعی خانوادهها بهتر و بالاتر باشد، ما شاهد سطح پایین تری از تربیت دینی بین نوجوانان خواهیم بود.
فرضیه سوم: براساس نتایج جدول 1، بین کتابهای درسی دینی و تربیت دینی دانشآموزان رابطه معناداری وجود دارد. یعنی از دیدگاه دانشآموزان، کتابهای دین و زندگی و قرآن نقش بسیار بالایی در تربیت دینی آنها داشته اند.
فرضیه چهارم: طبق نتایج جدول1، معلمان بر افزایش تربیت دینی بین دانشآموزان تأثیر دارند. بهعبارت دیگر، بین دو متغیر رابطه معنادار وجود دارد.
فرضیه پنجم: نتایج جدول 1 مبین آن است که بین ارتباط با دوستان و تربیت دینی دانشآموزان رابطه معناداری وجود دارد. یعنی هر قدر معاشرت با دوستان بیشتر باشد، سطح دینداری بین نوجوانان افزایش می یابد.
فرضیه ششم: نتایج جدول 1 بیانگر آن است که از دیدگاه دانشآموزان، بین استفاده از برنامههای رسانه ملی و تربیت دینی آنها رابطه معناداری وجود دارد. بنابراین این فرضیه تأیید میشود.
فرضیه هفتم: طبق نتایج جدول1، بین خانواده و تربیت دینی دانشآموزان رابطه معناداری وجود دارد. بنابراین این فرضیه نیز تأیید میشود.
معادلهٔ رگرسیون
با توجه به مقادیر جدول 3، معادله کلی رگرسیون تأیید میشود و مقدار F از نظر آماری معنیدار است. همچنین، مقدار R2 معادل 39 درصد است. به این معنی که متغیرهای مستقل به میزان 39 درصد متغیر وابسته ما را تبیین کردهاند و 61 درصد از تغییرات متغیر وابسته مربوط به واریانس باقیمانده است که به علت تأثیر عوامل و متغیرهای بیرونی و ناشناخته پدید آمدهاند.
در تحلیل رگرسیونی چند متغیره، سهم تأثیر هر یک از متغیّرهای مستقل بر متغیر وابسته، بدون لحاظ کردن تقدم و تأخر بین آنها مشخص می شود. نتایج به دست آمده از جدول 4 بیانگر آن است که کتابهای درسی دینی، سن، خانواده و معلمان توانسته اند در معادله پیش بینی باقی بمانند و از لحاظ آماری معنادار هستند. همچنین، بر اساس جدول4 مشخص میشود که متغیرهای کتابهای درسی دینی و خانواده به ترتیب بیشترین تأثیر را بر متغیر وابسته ما، یعنی تربیت دینی داشتهاند.
بحث و نتیجهگیری
تربیت دینی به معنای فعالیتهای نظاممند و برنامهریزیشده نهادهای آموزشی جامعه به منظور آموزش بینش، منش و آموزههای دینی به افراد است، به گونهای که در عمل نیز به آنها پایبند باشند. ویژگیهای دوره نوجوانی و جوانی اقتضا میکند که در تربیت این نسل اصول فطری، منطقی و عقلی رعایت شوند تا فعالیتهای تربیتی در او مؤثر باشند. هدف از تربیت دینی، حضور قرآن و سیره معصومین(ع) در متن زندگی دانشآموزان است. با تعلیم مسائل دینی و با روشهای مطلوب و خاص میتوان در دانشآموزان درک و شعور دینی ایجاد کرد. تربیت دینی زمانی تحقق پیدا میکند که از طریق برنامههای رسمی و غیررسمی (فوق برنامه و مکمل)، تربیت، تزکیه و تأدیب صورت گیرد و مفاهیم نظری بهصورت رفتار دینی درآیند.
آزمون فرضیات مشخص کرد که بین همه متغیرهای مستقل با متغیر وابسته رابطه معنیداری وجود دارد و همه فرضیات تحقیق تأیید میشوند. بر اساس نتایج تجربی به دست آمده، بین سن و تربیت دینی ارتباط معنیداری وجود دارد. بدین معنی که با افزایش سن ما شاهد افزایش معلومات دینی و گسترش تربیت دینی بین نوجوانان هستیم.
از دیگر نتایج تحقیق، بررسی تأثیر کتابهای دینی بر روند تربیتی دانشآموزان متوسطه بود و این فرضیه در سطح معنیداری بالایی تأیید شد که با تحقیق جوادی و سادیی(1376) منطبق است. در این تحقیق تأثیر معلمان بر تربیت دینی نوجوانان بررسی شد و نتایج تأییدکننده نقش الگویی معلمان بر متعلمان بوده که با تحقیق کشاورز (1387) و جوادی و سادیی(1376) منطبق است.
از دیگر نتایج تحقیق حاضر بررسی تأثیر دوستان بر تربیت دینی بود که در این خصوص نیز نتایج بیانگر تأثیر همنشینی دوستان بر شکلگیری تربیت همنوعانشان است که با پژوهش نصر و همکارانش (1387) همخوانی دارد.
همچنین مشخص شد، خانوادهها نقشی اساسی در تربیتپذیری فرزندانشان دارند که این نیز با تحقیق آقامحمدی و همکارانش (1389)، نیکنژاد و همکارانش (1386)، سبیلان اردستانی (1379) و کانتر(2000) منطبق است.
در نهایت تأثیر رسانهها بر تربیت دینی نوجوانان تأیید شد. بدین معنی که رسانهها در جامعهپذیری دینی نوجوانان نقش تعیینکنندهای دارند. نتایج تحلیلهای استنباطی نشان میدهند، کتابهای درسی دینی، خانواده و معلمان بیشترین تأثیر را بر تربیت دینی دانشآموزان متوسطه استان ایلام دارند.