نوشته اچ. ریچارد میلز
ترجمه احمد شریفان
اشاره
«عدالت آموزشی» اصطلاحی است که صرفاً بر پایه تفاوتهای اقتصادی و تا حدودی اجتماعی (محل زندگی) تعریف شده و بر سر زبانها افتاده است. اما اینکه چگونه به این امر بپردازیم، خود نیازمند درک واحد، روشن و درست از این اصطلاح بجا و مناسب (عدالت آموزشی) است. در این مقاله به «نقش سنجش» در ایجاد عدالت آموزشی پرداخته شده است؛ یعنی نقش سنجش در ایجاد و گسترش محیطها و نظام آموزشی بهگونهای که یادگیرنده را بر پایه آنچه که نیاز دارد، آموزش دهد و به او توجه شود تا بتواند به رشد و تعالی متناسب با خودش دست یابد.
زمانی که دبیرستانی بودم، معلمی داشتم که افتخار میکرد، به دانشآموزان به سختی نمره میدهد. لذا تعداد کمی از دانشآموزان میتوانستند از درسش نمره قبولی بگیرند و آن درس را بگذرانند. او در شروع سال تحصیلی بهطور مفصل درباره نحوه نمرهدهی و چگونگی آزمونهایی که در کلاس درس و در طول سال تحصیلی در مورد ما اجرا خواهد کرد، توضیح میداد. حتی بهطور مشخص شرح میداد که چه کسانی و چند درصد از دانشآموزانش توانستهاند از درس او نمره قبولی بگیرند.
امروزه بسیاری از معلمان روش معلم مرا دنبال نمیکنند، چرا که این روش در مدرسههای ما جذابیت چندانی برای دانشآموزان نداشته است. با این حال، آگاهی از هدفهای سنجش و اندازهگیری در کارمان (آموزش) و تأمل در این باره، بسیار مهم و ضروری است.
بهعنوان آموزشدهنده، ما به ابزارهای مناسب سنجش برای تعیین اینکه دانشآموزان چه میدانند و چه چیزهایی یادگرفتهاند، نیاز داریم تا بر پایه نتایج حاصل از آنها به تکرار، اصلاح و بهبود فعالیتهای یاددهی- یادگیری خود و دانشآموزانمان در کلاس درس بپردازیم. ابزارهای اندازهگیری و سنجش شواهد مهمی از آنچه که واقعاً آموزش دادهایم و اینکه چگونه میتوانیم آموزش خود را بهبود بخشیم، برایمان فراهم میکنند. سنجش باید فرصتی آموزشی برای آموزشدهندگان تلقی شود که از طریق آن بتوانند، فعالیتها و پاسخهایی را که به دانشآموزان میدهند، با کلاس درس سازگار و منطبق کنند؛ نه اینکه بر پایه آن به دانشآموزان نمره بدهند و آنها را طبقهبندی کنند.
در این معنا، ابزارهای سنجش و ارزشیابی باید دوستانه باشند و بتوانند یادگیری دانشآموزان را بهبود بخشند و آموختههای آنان را به نمایش بگذارند. این نوع بهکارگیری سنجش برای دانشآموزان بسیار مفید است؛ بهویژه برای دانشآموزانی که به نوعی در پارهای از آموختهها دچار مشکل هستند و امکان پرش آنها به سطح بالاتری از یادگیری (در لحظه فعالی) وجود ندارد. در این شرایط، سنجش باید به کمک دانشآموز و آموزشدهنده بیاید و شرایط ارتقای دانشآموز (و حتی آموزش) را به سطوح بالاتر فراهم کند. چند سال پیش لیندا دارلینگ- هاموند1 در این زمینه مطلب زیر را نوشت:
«در دوران ریاست جمهوری ریگان، نظریه جدیدی برای تغییر نظام آموزشی ارائه شد که بر خروجیهای آموزشی در مقایسه با آنچه که وارد نظام آموزشی شده بود، متمرکز بود. در آن زمان، دانشآموزان در آزمونهای خطیری که بدون توجه به شرایط آنان تهیه شده بودند، شرکت داده میشدند و بسیاری از تصمیمگیریهای کلان آموزشی بر پایه نتایج بهدست آمده از آنها صورت میگرفت. بنابراین، شرایط بسیاری از مدرسهها در شهرهای گوناگون وخیم شده بود.2»
حال آنکه اندازهگیری و سنجش به ما اجازه میدهد که ابعاد متفاوت آموختهها و یادگیریهای دانشآموزان را درک کنیم و بنابراین تمرکز ما باید روی ورودیهای نظام آموزشی باشد. به این معنا که فرصتهای یادگیری برای دانشآموزان با توجه به تواناییها و تفاوتهای آنان تدارک دیده شود. زمانی که بر پایه این رویکرد به ورودیها و خروجیهای نظام آموزشی نگاه کنیم، سنجش قدرت عظیمی برای درک عملکرد نظام آموزشی در هر سطحی دارد و قادر خواهد بود، شواهدی مفید و واقعی برای رشد و پیشرفت مطلوب دانشآموزان فراهم کند تا دستاندرکاران نظام آموزشی (خرد و کلان) بر پایه آنها بتوانند، در جهت رشد و تعالی مدرسهها و جامعه بکوشند.
حمایت از رشد و تفاوت
در یک زمینه آموزشی، عدالت به معنای ایجاد و گسترش محیطها و نظامهای آموزشی به طریقی است که دانشآموزان را بر پایه آنچه که آنها نیاز دارند، آموزش دهد و به آنان توجه کنند. «مساوات» یعنی دانشآموزان را به گونهای کنار هم قرار دهیم که آنها بدون توجه به تفاوتهایشان بتوانند از امکانات آموزشی، برنامههای درسی و ... به فراخور حالشان در جهت رشد و تعالی خودشان استفاده کنند و عناصر انسانی نظام آموزشی نیز آنان را در این زمینه همراهی کنند.
بر پایه این رویکرد، ما نیازمند سنجشهایی هستیم که ما را در انجام این وظیفه (عدالت آموزشی) بهتر هدایت کنند. به این منظور باید بکوشیم، با کمک سنجش فعالیتهای آموزشیمان را برای حمایت از رشد و عدالت آموزشی در مورد دانشآموزانمان بهبود بخشیم. سنجشهایی که به عمل خواهیم آورد، میتوانند نوشتاری، شفاهی، تکوینی، هنرمحور و فنونمحور باشند. در همه این موارد، آنچه برای آموزش اهمیت دارد، این است که به دانشآموزان آنچه را که باید یاد بگیرند یا نباید یاد بگیرند، آموزش دهیم. یعنی آنها را به ساخت دانش، نگرشها، گرایشها، مهارتها، و فعالیتهای مطلوب دعوت کنیم.
در این باره به رهنمودهای زیر توجه کنید:
1. اندازهگیری و سنجش باید یادگیری، پیشرفت، و بهبود دانشآموزان را در طول دوره تحصیلی بسنجد.
2. سنجش باید توسط آموزشدهنده بهمنظور سازگار و منطبق کردن فعالیتهای آموزشی(چگونه آموزش بدهم؟ چه چیزی را آموزش بدهم؟ چه زمانی آموزش بدهم؟ و ...) با نیازهای دانشآموزان صورت بگیرد.
3. دانشآموزان به هنگام سنجش نباید دارای دلهره و نگرانی باشند و یا پاسخ پرسشها را از قبل بدانند. به علاوه، آنها نباید برای دستیابی به پاسخها دچار چالش فکری شوند. باید سنجش را بهعنوان مثلاً فرصتی برای گرفتن یک عکس (عکسبرداری) از جایی که قرار دارند و آنچه برای رسیدن به مقصدشان یا بهبود فعالیتهایشان نیاز دارند، نگاه کنند.
4. سنجشهایی که دشوارند و یا شکل انتقامگیری به خود میگیرند، پیام اشتباهی را برای دانشآموزان ارسال میکنند و آنان را دچار اضطراب و تشویش خاطر میکنند؛ به ویژه دانشآموزانی را که به حمایت بیشتری برای یادگیری و تحقق نیازهایشان در این زمینه نیاز دارند.
5. ابزارهای سنجش باید بر پایه آنچه که به نام عدالت آموزشی از آن یاد شد، عمل کنند تا دانشآموزان نیز عدالت آموزشی را در عمل درک کنند.
غیرمتمرکز بودن سنجش و ابزارهای آن به ما اجازه میدهند، آنگونه فعالیتهای آموزشی را تدارک ببینیم که با نیازهای فردی دانشآموزان انطباق بیشتری دارند. امروزه در مدرسه ما به این نوع سنجشها نیاز داریم تا بتوانیم عدالت آموزشی و نشاط حاصل از آن را در دانشآموزان ایجاد کنیم.
پی نوشت
1.Linda Darling- Hammond
2.Darling Hammond, L.(2014). Foreword. In H.R. Milner and Lomotey (Eds). Handbook of Urban Education. New York: Routledge press.
منبع
Milner, H.R. (2018). Confronting Inequity/ Assessment for Equity. Educational Leadership magazine.February 2018, volum 75. Numbera5. pages 88-89.